بسم الله الرحمن
الرحیم وبه نستعین
الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین، و الصلاة
و السلام علی محمدٍ و آلهِ و أصحابه أجمعين.
در چند سال قبل که کتاب (راه نجات از
شر غلاة)
تألیف و به یکی از چاپخانه های قم برای طبع داده شد متأسفانه بعلت کار شکنی ها و
موانعی که از چنین محیطی انتظار میرود کار چاپ آن بپایان نرسید و بناچار آن را
قطعه قطعه کرده هر قسمتی را در یکی دو شهرستان در چاپخانه های متعدد بچاپ رسانیدیم
اینک این قسمت آن را که مربوط به بحث شفاعت است بیاری خدای متعال بدینصورت و کیفیت
تقدیم طالبان حق و حقیقت میکنیم و امیدواریم که در جامعۀ گمراه ما باعث تنبه و
هدایت شود، چه میدانیم علت اصلی و مهم نفرت نسل جوان از مسائل دین و ایمان همان
نشر خرافات و بسط موهومات است که بنام حقائق دین درمیان این مردم در ترویج و گسترش
است و از همۀ آن موهومات مهمتر موضوع شفاعت است که این ملت را بهرگونه فسق و فجور
و فساد گستاخی جرأت داده است بطوریکه انسان گاهی آرزو میکند که جامعه اش بیدین محض
باشد لیکن بچنین دین و مذهبی که در نتیجۀ غرور شفاعت هیچ حد و سدی در نظام زندگیش
نبوده باشد مبتلی نشود. مسئلۀ شفاعت با این گسترش و وسعت برای این جامعه دیگر چیزی
نه تنها از اسلامیت بلکه از انسانیت باقی نگذاشته است.
فائدۀ دین و مذهب آن است که افراد
جامعه را از حیث جان و مال و ناموس در امان نگاهدارد، و هرکسی در حد و مرز خود
بایستد، و بقدری که بجامعه اش نفع میرساند برخوردار شود. اما بد بختانه اگر
موهومات برای کسی عقلی باقی گذشته باشد و بتواند زندگی جامعه خود را با زندگی
جوامع مترقی دیگر مقایسه کند آنگاه میفهمد که درچه جهنم سوزانی زندگی میکند. و بهر
صورت حقیقت مسألۀ شفاعت در شریعت اسلامی که قرآن کریم ضامن بیان آن است اینست که
بقدر امکان بعرض خوانندگان میرسد. و بالله التوفیق.
محرم الحرام 1392هـ.
مسألۀ شفاعت که در ملت ما تا این حد
وسعت یافته که علاوه بر اینکه گویندگانی غالبا بی اطلاع از حقایق دین و بی خبر از
حد و مرز شرع مبین و حتی فاقد سواد خواندن و نوشتن که بناحق منبر را که جایگاه
انبیای مرسلین و اولیای صدیقین است غصب کرده و با افسانه های خود بگمراه نمودن خلق
در هر صبح و شام بنام روضه خوانی مشغولند و معرکه گیرانی که خود سر تا پا جنایت و
گناه بوده در هر گاه و بیگاه عوام الناس را دور خود جمع نموده و با بافته ها و
ساخته های خود مردم را بپرتگاه هلاکت و گناه تشویق می کنند. و هرگاه دقت شود معلوم
میگردد که اینان که باب شفاعت بوسعت آسمان و زمین بروی مردم باز میکنند غیر از
اغوای شیطانی دو محرک نفسانی نیز دارند که یکی از آنها آن است که چون خود سر تا پا
آلودۀ معاصی و گناه اند و چنین کسان گاه باشد که در وجدان خود احساس گناهگاری و
حقارت کنند برای آنکه در این وضع و حال شرکائی و رفقائی داشته باشند تا از تنهائی
و انفراد وحشت نکنند و رنج نبرند دیگران را نیز بدین و ضع و حال میخوانند و به این
عرصه میکشانند بگمان آنکه با رفقا و شرکاء بسیار خدا را ناچار به صرف نظر از عذاب
و عفو از کیفر خود خواهند کرد!!
و علت دیگر این دعوت بشفاعت آن است
که از این طریق جلب رضایت و خوشنودی شنو ند گان را کرده در مقابل آنا نرا ببذل مال
و انجام سؤال خود وادار نموده استفادۀ شایان میکنند .
آری، علاوه بر اینان متأسفانه مسألۀ
شفاعت در کتب احادیث و روایات نیز جائی بزرگ برای خود باز کرده و حتی از افراد
مشهور و محترمی آثاری در اینگونه کتب باقی مانده است که برای یاران شیطان دستاویزی
محکم و مستمسکی مستحکم است چنانکه در یکی از کتب فقهی معروف فقیه مشهوری نوشته است
که «زنی زنا میداد و فرزندانی از زنا می
آورد و آنها را از ترس رسوائی میسوزانید، و کسی جز مادرش از این افعال زشت او
خبر نداشت همینکه مرد و دفنش کردند، خاک جنازه او را قبول نمیکرد و بیرون می
انداخت او را بهر نقطه ای بردند چنین بود عاقبت اهل او نزد امام وقت، رفته واقعه
را بحضرتش عرض کردند امام پس از آنکه قضیه را از مادرش پرسید و بما وقع آگاه گردید
به اهل آن زن دستور داد که مقداری از تربت حسینی در قبر او بگذارند. بدینصورت بر
آن گناه لباس مغفرت پوشیده شد»!! ملای
معروف دیگری در کتابهای بسیاری که در این قرن لا بد برای ترویج معارف اسلامی و
معالم دین مبین مینوشت در یکی از کتابهایش داستان زنی را نوشته است که: «پسر خود را مست کرده و وادار مینمود که با او زنا کند و آن
پسر هموار با مادر خود چنین میکرد!! اما بعد از مرگ آن زن را دیدند که در عالیترین
درجات بهشت است از موجب آن پرسیدند گفت: روزی هفت مرتبه صلوات میفر ستادم»!!
و صدها از این قبیل کفریات که هر که
با مجالس دینی ما این روزها آشنا باشد از این مطالب زیاد شنیده است! شما هرگاه
بقرآن کریم مراجعه کنید می بینید که نه تنها چنین شفاعتی در آن نیست بلکه اساسا
شفاعت در آن پایه ای و مایه ای ندارد و جز ذات احدیت کسی را در عرصۀ قیامت هیچگونه
قدرت و جرأتی نیست و مسئلۀ شفاعت بدین کیفیت جز اغوای شیطان که از هواهای نفسانی
مدد میگرد حقیقتی ندارد. و ما هر گاه به عقل و وجدان خود نیز مراجعه کنیم هر گز
نمیتوانیم باور کنیم که پیغمبری که از جانب پرور دگار جهان برای اصلاح و هدایت
بندگان او مبعوث شده است و شریعتی را بدین بنیان محکم و قواعد حکیمانه بنیاد نهاده
است با طرح چنین شفاعتی آن را از بیخ و بن ویران نماید.؟!
بنظر ما علت نکبت و ذلت شرق و بخصوص
ما مسلمانان و بالاخص ما ایرانیان که هیچ قانون و مقرراتی درمیان ما ثبات و
احترامی ندارد و این اندازه ملت ما آلوده و غیر قابل اصلاح شده است که هیچ رژیم و
آئینی قادر به اصلاح آن نیست و جود همینگونه مسائل است. زیرا وقتی مغرور بودن
بشفاعت انسان را بتجاوز در حریم قوانین شریعت گستاخ کرده و جرأت دهد دیگر هیچ مقررات
و قانونی درمیان چنین ملتی از حرمت برخوردار نخواهد بود و این زیان و خسرانی بس
عظیم است. اینک ما شما را به مطالعۀ این مختصر دعوت میکنیم تا بینید مسئلۀ شفاعت
با این همه خسارت و نکبت در نظر شریعت اسلامی چه پا یه و ما یه ای دارد؟! وَ مَا تَوفِيقي اِلا
بِالله.
علت گسترش و پذیرش مسئله شفاعت بد
ینصورت که: اولیاء و مقربان درگاه خدا در روز قیامت برای عاصیان که گاه باشد مشفوع
له خود را به همۀ گناه و عصیان میتوانند تا عالیترین درجات بهشت ارتقاء دهند و یا
در دنیا به منتها آرزو یشان برسانند چنانکه این عقیده را از آنان در متن کتاب آورده
ایم از شفاعت معموله در درگاه سلاطین جبار و دربار فرمانروایان دیکتاتور و خود
خواه قیاس و کپی شده است که گاه باشد مجرمی مفسد و واجب القتل را بعلت شفاعت شفیعی
از اقارب و احباب سلطان جبار از پای دار به کاخ محارم و خزائن اسرار همان سلطان
رهبری کند و او را با تمام جنایاتش بعالیترین مقام و درجات ارتقا دهد و فرد نالایق
پستی را بشریفترین شغل و بهترین پست امارت و وزارت رساند، چنانکه ممکن است فرد
صالح و لائقی بی هیچ علت و گناه مورد بی اعتنائی و غضب پادشاه قرار گیرد!!
آری، اینگونه عقائد و افکار از چنین سرزمینهائی که از عدل و
انصاف دور و از عقل و شرع مهجورند سر چشمه گرفته و در چنین محیطهائی نشو و نما میکند.
زیرا ملتی که در آن عقل و عدل حاکم نبوده و صداقت و لیاقت ارزشی ندارد و کارها همه
با پارتی بازی و شفیع تراشی انجام میگیرد و پستها و مقامها با تملق و ثنا خوانی و
کرنش و ستایش جباران و سوگلیان سلاطین، غالبا به اشخاص پست و نالایق داده میشود و
علم و هنر و انسانیت و شخصیت و عفت و لیاقت ارزشی ندارد و مردمش همه چیزا را با
چنین مقیاس و میزانی میسنجند. درگاه پروردگار خود را نیز چون دربار سلاطین جبار می
پندارند و بدبختانه بهمین صورت و کیفیت پروریده میشوند!
لذا درمیان چنین ملت فاسدی هر گز صلاح و سداد و تقوی و انضباط
و عفت و اخلاق رشد پیدا نمی کند و مردمش طریق صحیح مراحل حیات را با چنین خصال و
صفات نمی پیمایند و جز تملق و شخص پرستی و بی اعتنائی باساس و ارگان حقایق زندگی و
عدم ارزش فضائل اخلاقی چیزی نخواهند داشت و نسل لایق و صالحی بجای نخواهند گذاشت!
ما امیدواریم مطالعۀ این رساله حقیقت
شفاعت را چنانکه هست نه چنین که پنداشته میشود برخوانده آشکار کند و در نتیجه
کسانی که تصور میکنند با تملق و توسل شفیعان پنداری میتوان بجائی رسید بخود آیند و
حقیقت آن را بر نفس خود تلقین نمایند که در پیشگاه خداوند عالم الغیب و الشهادة و مالک یوم
الدین جز براستی و حقیقت زندگی تقرب نتوان یافت و بحضرتش برجعت شتافت شاید در اثر
انتشار این حقایق جامعه ما از این ذلت و انحطاط که بعلتهای مذکوره بدان مبتلی گشته
است و بدان انس و عادت گرفته است نجات یا بد به خود یا لا اقل نسل او بجانب مجد و
عظمت مسلمین صدر اول که دچار چنین عقائد سخیفه نبودند بقدم سعی و عمل شتابد و من
الله التوفیق وعلیه التکلان والمستعان.
حيدَر
علی قلمداَران
موضوع شفاعت و حقیقت آن
در بخش اول قبلا گفتیم که آنچه باعث
شده است که در باره امامان غلو کنند ابتدا از ناحیۀ دشمنان اسلام این مطالب در بین
مسلمانان ترویج و اشاعه یافت و بعدا از طرف ارباب فسق و فجور از مسلمانان غافل و
منهمک در شهوات این مطالب تبلیغ و توزیع شد زیرا آنان که طبعا مایل به ارتکاب
منکرات و علاقمند به انجام محرمات بودند و در ارتکاب آن از تهدید و وعید آیات قرآن
احساس ناراحتی میکردند اینگونه مطالب را بداعی نفس و وسوسۀ شیطان بزودی پذیرفتند
تا در مقابل انداز و تهدید آیات الهی پناهگاهی داشته باشد و از این جهت باب شفاعت
بدان وسعت در اسلام گشایش یافت و کار را بجائی کشانید که تمام احکام اسلام در مسلخ
شفاعت و مذبح غلو ولایت کشته و نابود گردید. و این بابی بود که شیطان هزاران سال
قبل از پیدایش اسلام در امم گذشته و ادیان منسوخه و باطله گشوده بود و نتیجه اش را
دیده بود: مثلاًَ در
مذهب مسیح u موضوع دوستی و محبت مسیح u که خود این
موضوع موجب بسته شدن باب تکلیف و آزادی در ارتکاب فسق و فجور شد و نتیجه اش آن شد
که از شریعتی که از زمان آدم تا آن زمان بوسیله انبیای الهی ابلاغ و آبیاری شده
بود چیزی باقی نماند زیرا ولایت و محبت مسیح u و شفاعت او دیگر مجالی برای احکام و
حلال و حرام باقی نگذاشت. و پولس نصرانی با تبلیغات مزورانه یهودانه دوستی مسیح u را جانشین احکام کرد و شفاعت مسیح u را ذخیرۀ
یوم القیام نمود ([1]). اسلام با همۀ کوششی که
در این باب کرد و در حقیقت باب شفاعت را بست اما غرور شیطانی و هوای نفسانی و
اغوای دشمنان دین و طمع خام فاسقین و فاجرین مجدداً این راه ضلالت را با عزیزترین
وسعت قبل از جاهلیت و مسیحیت بروی مسلمانان باز کرد و شد آنچه شد.
دشمنان اسلام میدیدند دین اسلام با
قدرتی که ازمبانی آن که ایمان بخدا و روز قیامت است میگیرد و کتاب آسمانی آن که
قرآن مجید است هر نفسی را در گرو کردار آن گذاشته است که ﴿كُلُّ
نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ (سوره
المدثر آیت: 28 ) «هر شخص درگرو عمل خویش است» ﴿كُلُّ
امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ ( طور/
21) ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا
مَا سَعَى﴾ (نجم/ 39 ) «برای انسان چیزی نیست مگر آنچه را که کوشش کرده باشد».
و راه نجات مسلمان را از عذاب آخرت و
دخول به بهشت فقط در عرضه داشتن و فروختن مال و جان در راه خدا می داند که:
﴿إِنَّ
اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ
الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾ (توبه/ 111)
یعنی: «خدا از مؤمنان جانها و مالهای شان را میخرد که در راه خدا جهاد
کنند و کشته شوند تا بهشت برای ایشان بوده باشد».
و راه دخول در بهشت را آسان نمیگیرد
بلکه میفرماید: ﴿ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ
الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم
مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ
وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ
قَرِيبٌ﴾ (بقره/214) یعنی: «آیا چنان پنداشتید که داخل بهشت میشوید و حال اینکه هنوز
برای شما مانند آنچه بر کسانیکه قبل از شما بودند نیامده است آنانرا سختی ها و
زیانها میرسید و متزلزل میشدند تا جائی که رسول خدا و مؤمنین میگفتند پس نصرت و
یاری خدا چه وقت خواهد رسید؟ بدان كه نصرت خدا نزديك است». و در سورۀ آل عمران آیۀ /142 میفرماید: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا
يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ﴾ یعنی: «آیا
چنان می پیندارید که داخل بهشت میشوید و هنوز خدا را معلوم نشده است که آنان که
جهاد میکند از شما و صابران کیانند» یا
در سوره الاعراف آیۀ /40 میفرماید: ﴿ إِنَّ
الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ
أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي
سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴾ یعنی: «همانا
کسانیکه به آیات ما تکذیب کرده و از آن گرد نکشی نمودند درهای آسمان برای ایشان
باز نمیشود و داخل بهشت نمیشود تا اینکه شتر نر (با طناب کلفت) در سوراخ سوزن در
آید (یعنی محال است) و ما مجرمان را نیز چنین پاداش میدهیم (یعنی گناهگاران نیز
داخل بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن در آید) برای ایشان جهنم جایگاه
بوده و از بالای سر ایشان پوششهاست که ما ستمکاران را چنین کیفر میکنیم».
اینگونه تهدیدات که اگر کسی آنرا از
صاحبان سلطنت عاریتی که همه چیزشان در اختیار دیگری است بشنود خواب را بر او حرام
میکند مسلمانان آنها را بوسیلۀ رسول خدا از خدا میشنیدند و میدیدند که در پایان
جهان و روز قیامت جز یکی از دو محل برای آنان نیست که خدا در قرآن سورۀ شوری آیۀ /7
میفرماید: ﴿فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ
فِي السَّعِيرِ﴾ یعنی: «گروهی از مردم در بهشتند و گروهی در جهنم». لذا برای تحصیل رضای او و دخول به بهشت و رضوان الهی و
تنعم در نعمتهای لایتناهی باید از جان و مال صرف نظر کرده آن دو را صمیمانه در طبق
اخلاص گذاشته با خوف و رجا در بازار خرید و فروش سعادت ابدی در آورند: نتیجۀ چنین
عقیده ای آن بود که در زمان رسول خدا و بعد از آن حضرت در رکاب خلفای او نقد جانرا
بکف گرفته با آنچه از اموال که در دسترس آنان بود برای بسط و توسعۀ اسلام در سرتاسر
عالم بتکاپو پردازند و عند اللزوم جان و مال را بیدریغ بلکه در نهایت شوق و علاقه
در راه وصول بمقصود در بازند. مآل کار آن شد که در ظرف کمتر از نیم قرن با برق
شمشیر مسلمین قاف تا قاف جهان را روشن و زمین مرده و تاریک را از حیات دین و نور
عدالت زنده و روشن کردند و اساسی از حکومت عدل و نظام احسن ریختند که قبل از آن نه
کسی دیده بود ونه گوشی شنیده بود بلکه در خاطر هیچ آفریده ای خطور نکرده بود.
اما همینکه مسلمین در نتیجۀ توسعه
قلمرو اسلام با ارباب ملل و مذاهب قبل از اسلام که آلوده بخرافات و موهومات بودند
آمیزش و اختلاط پیدا کردند قهرا عقاید باطله و آرای فاسده ای که در دماغ و قلب
آنها بود وبه اینان نیز سرایت نمود و دشمنان نیز برای جلوگیری از فتوحات نظامی و
دینی و علاج این مصیبتی که بر آن وارد شده بود همان عقاید خرافی و موهومات مذهبی خود
شان را که بچنان روز سیاهی کشانیده بود وارد دین اسلام کردند بتدابیر و حیلی که
خود میدانستند! مثلا بظاهر ادعای اسلام میکردند و حتی در ردیف علما و دانشمندان
دینی خود را جا میکردند: چون کعب الاحبار و عبدالله بن سباء و شیخ رجب برسی غالی
که بمذهب قبلی خود که یهودیت یا نصرانیت یا زردشتیت بود علاقه داشتند آنگاه اخبار
غلو آمیزی با نسبت دادن آن به ائمۀ اسلام بزبان آنان در بین مسلمین پراگنده شد و
بهشت را ببهائی اندک در اختیار آنان گذاشتند که با یک صلوات و خواندن فلان دعا و گرفتن
چند روز روزه و زیارت بی مغز و میان تهی و گریه کردن بر فلان حادثه شخص معصیت کار
مالک قصور بهشت و همسر حوران و همنشین پیغمبران و امامان می گشت!!
از این راه توانستند اولا: مسلمانان
را از آن جذب و جوش و جانبازی و فداکاری در گسترش اسلام و حفظ حدود و قوانین باز
دارند و ثانیا: آنان را بگستاخی و جرأت در معصیت و ارتکاب فسق و فجور که خود بزرگترین
وسیله برای نابودی یک ملت است جری گردانند. زیرا باعث بدبختی سایر ملل خداپرست نیز
همین علت ها بوده است چنانکه خداوند در سوره آل عمران آیه/23 -24 از احوال آنها
خبر میدهد: ﴿ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ
أُوْتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ
بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ * ذَلِكَ
بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ
وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ﴾ «آيا نديدى
كسانى را كه بهرهاى از كتاب (آسمانى) داشتند، به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در
ميان آنها داورى كند، سپس گروهى از آنان، (با علم و آگاهى،) روى مىگردانند، در
حالى كه (از قبول حق) اعراض دارند؟. اين عمل آنها، به خاطر آن است كه مىگفتند:
آتش (دوزخ)، جز چند روزى به ما نمىرسد. (و كيفر ما، به خاطر امتيازى كه بر اقوام
ديگر داريم، بسيار محدود است.) اين افترا (و دروغى كه به خدا بسته بودند،) آنها را
در دينشان مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند)».
یعنی: مردم دعوت شده اند که بکتاب
خدا رجوع کنند تا کتاب خدا در اعمال و افعال آنان حکم کند و نظر دهد لکن مجرمان
مغرور از کتاب خدا اعراض می کنند و مدّعی اند که اگر خدا ناکرده بجهنم هم بروند جز
چند روزی معذب نیستند یا این گفتارهای شیرین را پیش خود می بافند وبدان مغرور میشوند!
مگر یهود جزچنین بودند؟ مگر نصاری دربارۀ مسیح u جز چنین ادعا میکردند که از تمام
اعمال و احکامی که از جانب خدا آمده است تنها محبت و ولایت مسیح u کافی است!! اینها نمیدانستند اگر
ولایت پیغمبر وامامی مفید باشد ولایتی است که در زمان خود آن پیغمبر وامام است
یعنی در زمان حیات اوکه منشأ عملی شود که نصرت ومعاونتی بعمل آید و در رکاب آن
پیغمبر وامام جهادی صورت گیرد و بفرموده های آن ولی کاری انجام شود. و گرنه دوستی
خشک وخالی آن هم بعد از فوت او منشأ چه خیری خواهد بود؟! عشق با مرده که کار
عاقلانه ای نیست، دوستی با رفته گان چه معنائی دارد؟ مثلاً شیعیان علی u که در این همه مدت اظهار ولایت او
کرده اند چه کاری انجام داده اند؟ آن روزی که آن حضرت زنده و بیاری و نصرت مردم
نیاز داشت از ولایت او خبری نبود و ازنصرت اوتقاعد ورزیدند، امروز ادعای ولایت چه
کاری صورت میدهد؟! پیغمبر بزرگوار r آن روز که ولایت علی u را برمردم عرضه نمود مگر نفرمود: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر
من نصره واخذل من خذله» آیا مراد
پیغمبر همان ولایت قلبی بود بدون عمل؟! مگر در همین عرض ولایت نصرت و یاری علی را
نخواسته است؟ مدعیان ولایت چه نصرتی از علی کرده و میکنند؟ پس مسألۀ ولایت وشفاعتی
که اکنون بین مردم هست بی شباهت بمسألۀ محبت وشفاعت مسیح u نیست آنچه مسلم است اگر این مسأله از
طرف مسیحیان بر مسلمانان پیشنهاد نشده باشد از طرف آنان تائید و تقویت میشود. زیرا
با این تائیدات، هم ملت اسلام را از فعالیت دینی باز میدارد و هم بمعصیت و فسق و
فجور که نتیجه اش احتیاج واسارت است گستاخ و تشویق میکند! برای گشودن باب شفاعت
ظاهراً زحمتهای کشیده اند و تبلیغات دامنه داری صورت گرفته است که امان اهل بیت و
شفیعان روز قیامت تدریجا بالا رفته تا جائی که العیاذ بالله تعالی تلو خدا بلکه
بالاتر شده اند!؟ زیرا مسلمانان صدر اول معتقد بودند که آفرینندۀ جهان در وعد و
وعید خود صاحب قدرت و اراده و مشیت است و چنانکه در صدها آیات قرآن آمده بهر کسی
جزای عمل او داده خواهد شد: ﴿مَنْ
عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا﴾ (فصلت/ 46 و جاثیه / 15) یعنی: «هر کس عمل نیکی انجام دهد بنفع خود اوست و کسیکه بدی کند
بضررخود اوست». و چون تهدیدات الهی سخت و وحشت انگیز زهر گداز
است باید در مقابل آن بکسی پناه برد که لا اقل همسن او باشد! و گرنه هیچ ضعیفی در
مقابل قوی تر از خود طاقت مقاومت ندارد. لذا از ذهنیات خود اولیائی برای خدا
یا بگونه که آنرا تراشیدند که بقول عوامشان عزیز کردۀ خدا باشد تا بتواند در مقابل
قوانین وسنت الهیه مقاومت نماید. وبقول آیت الله عظمی ایشان مدبر عالم امکان و
متصرف در کون و مکانند که خود صاحب همه چیزند!
به این کیفیت بود که مسألۀ شفاعت را
تا آن حد وسعت دادند که با عملی سهل و اندک تمام آن تهدیدات الهی را ناچیز کردند،
و آن بهشت و نعمتهای جاوید آنرا بدست آورده مالک و متصرف شدند! یعنی شریعت الهیه را
یکسره منسوخ و موقوف کردند. واین همان خواستۀ دشمن بود که به آسانترین وجه صورت گرفت!
تمام کششها و کوششها و مجاهدتها و
جانبازیها برای آن بوده و هست که انسان از عذاب الهی برهد و به بهشت مقصود برسد و
این منظور با اعمالی از آن قبیل که گذشت با بدست آوردن دل مخلوقی چون خود بوسیلۀ
مدحها و ثناها و تملقها و امثال آن حاصل میشد! دیگر چه لازم که انسان خود را مقید
بحلال و حرام واجرای احکام کند؟ چه احتیاج که جان و مال را درکف دست خود گرفته از
حدود وثغور اسلامی مراقبت نماید و از مال و ناموس مسلمانان دفاع کند؟! چه نیاز که
برای بسط و توسعۀ اسلام پای در رکاب جهاد نهد؟ وروی بسر زمینهائی که کفر در آن
استقرار دارد بیاورد؟ و خود را دچار هزاران مخاطره ها و سختیها کند؟ تا سرانجام با
نهایت آرزو واشتیاق جان عزیز را در راه عزیزتر از جان یعنی دین فدا نماید.؟ نه خیر
دیگر اینها لازم نیست!!
کاری که با چند قطره اشک صورت میگیرد
و حاجتی که با ادعای دوستی چند نفر از آفرید های خدا که اکنون دوستی آنها هیچگونه
تکلیفی برای او ایجاد نمیکند زیرا در دنیا نیستند و امر ونهی ندارند و چیزی
نمیخواهند بر می آید بهشتی را که به بها نمیدهند اما به بهانه میدهند؟! آری دشمنان
اسلام هم بدینوسیله بمقصود رسیدند زیرا آنچه را آرزو میکردند بآسانترین وجه
یافتند. مگر مقصود دشمنان چه بود که بدینوسیله بدان دست یافتند؟.
1- شمشیر جهاد مسلمانان را میخواستند
که در غلاف باشد زیرا برق این شمشیر که با نور هدایت قرآن همراه بود چشمها را خیره
میکرد و فوج فوج مردم را داخل دین خدا مینمود. دشمان در غلاف بودن آن را آرزو
میکردند. با بازکردن ولایت آن چنانی و باب شفاعت این چنینی بمقصود خود دست یافتند
و چه خوب دست یافتند! روح سربازی و سلحشوری در راه دین را از مسلمین گرفتند و
بدینوسیله خود را از مصیبت تسلط اسلام و مسلمانان رها کرده و آسوده خاطر ساختند
آنگاه در مقام انتقام از اسلام برآمدند و کردند آنچه کردند چنانکه هنوز هم میکنند.
2- مسلمانان را که هرگز جرأت ارتکاب
گناه و اشاعۀ فسق و فجور ندا شتند در نتیجه اعتماد واطمینان بشفاعت اولیا با انجام
پاره ای اعمال مبتدعانه به انواع گناهان بزرگ مبتلا کردند بطوریکه امروز کشورهای
اسلامی مخصوصا شیعه در بی اعتنائی به نظامات و قوانینی که موجب آسایش جامعه است و
در دین اسلام به بهترین صورت موجود وبشدیدترین وجه اجرای آن توصیه شده است. از
اکتر ملل عالم حتی بیدینان و بت پرستان به قوانین موضوعۀ خود بی اعتناتراند، و با
سرعت بی مانندی در مخالفت با احکام بسوی هلاکت و نابودی رهسپارند. در حالیکه در مذهب شیعه همیش از تمام مذاهب اسلامی به تقوی
توصیه و تاکید شده است.
در بین مذاهب اسلامی چنانچه گفتیم
این تعلیمات مغرضانۀ شیطانی و تبلیغات سوء وبی اساس ابلیسانه بعلت وجود غلو وغلاة در
مذهب شیعه شدیدتر است زیرا بواعث و دواعی در آن از سایر مذاهب بیشتر است بجهات ذیل.
1- از طریق این مذهب آسانتر میتوان
مسلمانان را از اتحاد اسلامی دور نمود و قاعدۀ مسلمه (تفرقه بینداز و آقائی کن) را
اجرا داشت. بهمین منظور تاکنون دشمنان اسلام و کشورهای استعماری انواع کوششها را
برای تفرقه و جدائی مسلمانان بکار برده و میبرند ازپروریدۀ علمای استعماری و نوشتن
کتابهای استعماری و تشکیل مجالس استعماری و خلاصه آنچه برای منظور استعمار مفید
است!! و تاکنون هریک از مردان مصلح و دانشمندان روشنفکر اسلامی که درصدد ترمیم و
اصلاح این شگاف برآمده و خواسته اند مردم را قدمی به وحدت اسلامی نزدیک کنند
بوسیلۀ همان عمال و ایادی استعمار بصورت گوناگون مورد حملۀ علمای استعماری و
گویندگان استعماری وکتابهای استعماری شده اند واین حمله ها غالبا مؤثر واقع شده
وآن مصلحین و دانشمندان دیر یا زود از بین رفته و از کوششهای ایشان نتیجه بعکس گرفته
شده است زیرا حریف چند برابر آن مصلح کوشش بکار برده وشگاف را وسیعتر کرده است.
علی الخصوص که در اینجا یک داعی بزرگ دیگر وجود دارد بشرح آتی الذکر که نمونه ای
از غفلت مسلمین است.
علت مهم نشر کتب غلاة وعقاید غالیان
2- همه میدانند که رؤسای
کشورهای عربی اسلامی مخصوصا شیخ نشینان اطراف خلیج فارس وحجاز اخیرا دارای حرمسراهای
عجیب بوده و بعلت منافع بی پایان که از دریای بیکران نفت در این نواحی عائد آنان
میشود دارای قصرهای با شکوه و زنان بسیار و اولاد کثیرند: چنانکه یکی از پادشاهان
حجاز که اخیرا فوت نمود بیش از پنجاه زن در حرمسرای او بود و نظر باینکه در شرع
مطهر اسلامی ازدواج دائمی با بیش از چهار زن در یک زمان ممنوع و حرام است و در بین
مسلمانان غیرشیعه ازدواج موقت (متعه) و باصطلاح صیغه معمول نبوده و ممنوع است. هر
چند پاره ای از علمای شیعه چون شهید ثانی داشتن بیش از چهار زن را بهر نامی دایم
یا منقطع حرام میدانند. لذا داشتن بیش از چهار زن جائر نیست: پس اینان چه میکنند؟
که هریک بیش از پنجاه زن در حرمسراهای خود محبوس داشته اند؟. فقط یک راه برای آنان
باز است و آن خریدن کنیزان است. هرچند مدت مدیدی است برده فروشی در دنیا ممنوع و جزو
جرائم است اما اگر این سنت رسما معمول نیست لیکن عملاً در بین شیخ نشینان مجری است
و کسیکه اندک اطلاعی از وضع آن کشورها داشته باشد به این حقیقت آشنا است. البته در
بین شیوخ و رؤسای عرب که اکثر بلکه همه در مذهب اهل سنت اند خریدن کنیز از مردم
سایر مذاهب اسلامی جایز نیست زیرا مسلمان آزاد را نمیتوان خرید وهمچنین خریدن کنیز
از اهل کتاب که با مسلمین در حال محاربه نیستند جایز نیست. بعلاوه بدینمنظور
دسترسی ندارند زیرا عموم اهل کتاب امروزه دارای قدرت واستقلال کافی اند و تنها مشرکینند
که هرگاه در حال جنگ هم نباشند در نظر اسلام و فقهاء عامه ارزشی ندارند و میتوان
از آنان کنیز تهیه نمود..
شیعه در نظر اکثر اهل سنت
مشرکند و مهدور الدم و خون و مال و ناموس آنان را بر خود مباح و حلال میشمارند!!
فلذا تهیۀ کنیز از زنان و دختران شیعه برای ایشان جایز است؟! وکسیکه از تاریخ مطلع
باشد از جنایاتی که مخالفین شیعه نسبت بر شیعه مرتکب شده اند این حقیقت را آشناست!
پس در حقیقت ایران شیعی
مذهب که در کنار خلیج فارس است برای رؤساء وشیوخ عرب شکارگاه خوبی است. بمنظور
تهیۀ حرمسراها. و از همین رهگذر است که همه ساله عدۀ زیادی از آدم فروشان قرن
بیستم در قریه ها وبلاد ایران با فریب دادن دختران آنانرا به دام انداخته در بازار
برده فروشی برای شیوخ عرضه می کنند (البته بازار رسمی نیست و این امور محرمانه
انجام میشود) وپول کلانی از این راه بدست می آورند حال این فریب دادن گاهی بصورت
شرعی هم انجام میگیرد مثلاً جوانی از دختری خواستگاری میکند که این جوان بصورت
ظاهر یکی از مردان آن کشورها یا ایران است ولی در باطن مقصود ازدواج کننده فروش آن
به اغلی الثمن است به رؤسای کشورهای عربی وصاحبان حرمسراها!
از این است علاوه برهدف
استعمار که همواره سنی وشیعه را در مقابل یکدیگر واداشته که از رطب و یابس برای
اختلاف و تفرقه مطالبی تهیه کرده وانتشار دهند و همواره کتابها و رساله هائی که در
آن نقشۀ استعمار اجرا میشود با تیراژهای زیاد انتشار و بدبختانه با خوانندگان
بسیار استقبال میشود. داعی نهانی دیگر که همان علاقۀ باطنی رؤسا و ثروتمندان عرب
است بمنظور اجرای شهوت نیز بدان کمک میکند: مخصوصا کتابهائی از قبیل (امراء هستی
وتجلی ولایت) وعلم امام وامثال اینگونه کتب که از آن ها به روشنی میتوان بمشرک
بودن شیعه استدلال نمود. زیرا در چنین صورت است
که خریدن دختران شیعی را بعنوان کنیز برای آنان گوارا و آسان مینماید. عجب در این
است که هرگاه کتابی بمنظور رفع اختلاف و نزدیک کردن دو فرقۀ شیعه وسنی از طرف
نویسنده ای مطلع ودلسوز منتشر میشود بلندگوهای استعمار و شیاطینی که مأمور اجری نقشه
های شیطانی هستند دانسته یا نداسته فریاد بر می آورند که فلان نویسنده یا فلان
مؤسسه از ابن سعود یا دولت مصر و از وهابیها پول گرفته واین کتاب را منتشر کرده
است. در حالی که حقیقت برخلاف آن است اگر ابن سعود یا کشور عربی سنی دیگری پولی
بدهد که کتابی منتشر شود آن کتاب باید کتابی چون (امراء هستی و تجلی ولایت) و
امثال آن باشد که بمقصود شهوانی او نزدیک است زیرا وجود چنین کتابی و انتشار آن
برای این قبیل رؤسا دلیل خوبی است بر مشرک شمردن شیعه وجواز تصرف در مال و ناموس
او و خریدن کنیزان خوبرو از دختران ایران و عراق و کشورهای شیعی مذهب و افروختن
آتش اختلاف بمنظور تسلط بیشتر استعمار.
انیگونه مشوقین برای نشر
اینگونه کتابها از صد سال بیش ترهم در میان سنیان داشته ایم: مانند عبدالباقی عمری
(حاکم بغداد) که از سید کاظم رشتی صاحب کتاب شرح القصیده و شارح خطبۀ تونونچیه که
از بدترین غلاة است احترام کرده و او را بنوشتن اینگونه کتابها
تشویق مینمود. و علیرضا پاشا والی بغداد که او نیز از سید رشتی احترام شایانی داشت
و منظور شان تشویق و ترغیب او بود که بدینوسیله هجوم و حملۀ بر ایران را جایز و
ریختن خون آنان را مباح و تصرف زنان و دختران ایشان را حلال بشمارند و تاریخ خود
بهترین شاهد این حقیقت است که همواره تکرار میشود.
سخن در شفاعت بود که منشاء غلو در بین مسلمین مخصوصا شیعیان است:
مسألۀ شفاعت
در امم گذشته و ادیان باطله سابقۀ تاریخی دارد و در مذاهب خاموش که مملو از افساسه
های عجیب است تا افسانه های خدایان یونان و کیش زردشت ومذاهب قدیم مصر وآئین مسیح u و اخیرا بت
پرستان حجاز و بابل در تمام این مذاهب موضوع شفاعت ریشۀ عمیق داشته است و علت آن
این بوده است که پس از آنکه بشر معتقد بوجود خدای بزرگ شد و خدایان دیگر که هنوز
در صحنۀ عقاید و افکار مردم دارای مقامات عالیه و عرض اندام بودند ناچار هریک پستی
از امور خلقت را عهده دار بوده و شأنی از شؤون آفرینش را تدبیر مینمودند!! و خاضع
خاشع بود. از خدایی طلب باران میکرد و در سالهای قحط و غلا غضب او را بخود متوجه
میدانست و برای رفع خشم او قربانیها میکرد، و از خدای دریا در بیم و هراس بود و از
جزر ومد وطغیان و طوفان آن وحشت داشت، و برای جلب رضای او دختران زیبا را بعنوان
عروس دریا با تشریفات خاص تقدیم مینمود. وهمچنین خدایان جنگ و صلح هریک در مقام
خاص خود موجب امید و بیم مردم بودند تا اینکه در مذهب زردشت که قدرت خدایان تعدیل
شده و تحفیف یافت و مدبری کون و صانع عالم بدو خدا (یزدان و اهریمن) اختصاص یافت
در اینوقت خدایان دیگر از مقام خداوندی خود استعفا داده و جای خود را خالی کرده
بفرشتگان و امشاسپندان دادند و بجای خدای باران تشتر فرشتۀ باران پای بعرصۀ عمل
نهاد و با آپوش اهریمن به نبرد پرداخت. و همچنین فرشتگان مهر، امرداد، هریک پست
مخصوص خود را تحویل گرفته مشغول رتق و فتق امور عالم شدند: افسانه یونانیان دربارۀ
خدایان نیز در نتیجه گسترش آراء فلاسفۀ آن سرزمین جای خود را بعقول عشره و افلاک
تسعه سپرد و آن خدایان و این فرشتگان و آن عقول و افلاک با اینکه در اثر اعتقاد
بشر بخدای بزرگ از مقام استقلال واستبداد خود نازل شده در تحت ریاست خدای بزرگ
قرار گرفتند اما همچنان در مقام اختصاصی خود دارای نوعی استقلال بودند زیرا افسانۀ
یونانیان مصدر اول و صادر نخستین را در درجه ای از تجرد و استعلاء قرار داده بود
که شأنش اجل از آن بود که بامور پست خلقت و رزق و اماته و احیاء وسایر شؤن آفرینش
پرداخته جزئیات را درک کند. لذا این امور نا چیز بفرشتگان و امشاسپندان و خدایان
کوچک یا واسطه و شفعاء واگذار شد تا بوسیلۀ اینان از خدای بزرگ خواسته شود لذا
انسان نادان همواره از اقبال واعراض آنان امیدوار و هراسان بود از موضوع شفاعت
فرشتگان در اعراب جاهلیت و در اخبار اسلامی نیز اثری از آن باقی است چنانکه گفته
اند حملۀ عرش چهار فرشته اند که هر یک بصورت یکی از جاندارن است «إن الذي في صورة
رجل هو الذي یشفع لبني آدم وأرزاقهم
والذي في صورة النسر فهو الذي يشفع للطير»
(بلوغ الارب الوسی ص 253 جلد2). یعنی: «آن
فرشته ای که بصورت مردی است او فرشته ایست که برای فرزندان آدم و روزی آنان شفاعت
میکند و آن فرشته که بصورت کرگس است فرشته یست که برای پرندگان و روزی آنان شفاعت
میکند». پس مسألۀ شفاعت فرشتگان در ادیان گذشته سابقه
دارد پیدایش رژیم پادشاهی درمیان بشر و ایجاد دستگاه سلطنت و ریاست و تقرب و تبعد
افراد برؤسا و پادشاهان و پاداش و کیفر نیکوکاران و بدکاران کم کم کار را بدانجا
کشید که کسانی که مورد غضب سلطان و رئیس طائفه و قبیله قرار میگرفتند بنزدیکان و
خویشان و عزیزان شخص سلطان و رئیس پناه میبردند و از عزت و آبروی آن عزیز استفاده
کرده از غضب و خشم شاه و رئیس مصون می ماندند. قهرا محبت آن شخص عزیز و شفیع در
قلب مشفوع له قرار میگرفت واو را اکرام و انعام نموده برای روز مبادای خود ذخیره
مینمود. پس در حقیقت منشأ اعتقاد شفاعت انس و عادت در بار سلاطین جبار آن روزگار
بود که مدبر تر یک سوگلی و مقرب در پیشگاه شاه میشد شخص مجرم سرتاپا گناه را از
کیفر پاک و از عزیزان در گاه کند!!
عین این عقیده در متدینین پیدا شده وخدایان
کوچک با امشاسپندان یا بتان یا فرشتگان یا پیغمبران را نیز داری همان عزت و احترام
در پیشگاه خدای بزرگ پنداشته و تصور کردند که در هنگام نزول بلا و بروز قحط و غلا
باید اینان را در دربار پروردگار بشفاعت وادارند تا آن بلیه و سختی از ایشان
برداشته شود.
این شفاعت در وهلۀ اول برای امور
دنیوی و اصلاح کار معاش بود و هنوز مسألۀ معاد بمیان نیامده بود خصوصاً در اعراب
جاهلیت که مسألۀ شفاعت خدا گرفت که آنان بتان خود را فقط شفعا ای در نزد خدا می
پنداشتند و میگفتند: ﴿هَـؤُلاء
شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ﴾ (یونس /
18) «اينان در نزد خداوند شفيعان ما هستند». چنانکه در تواریخ معتبر در علت پرستش بت در اعراب جاهلیت
چنین آمده است که عمرو بن لحی که از اشراف جاهلیت بود از مکه به سوی شام آمد
همینکه از سرزمین بلقأ باراضی مآب آمد عمالیق در آنجا بودند مشاهده کرد که آنان
بتانی را میپرستید به ایشان گفت: «ما هذه الأصنام التي أراكم تعبدون» این اصنامی را که شما می پرستید چه چیز است؟ باو گفتند: «هذه أصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها
فتنصرنا» گفتند: اینان بتانی هستند که ما از آنها طلب
باران می کنیم برای ما میبارانند و از آنان یاری میخواهیم ما را یاری میکنند. عمرو
بن لحی به ایشان گفت: آیا بمن صنم را نمیدهید که به سرزمین عرب ببرم تا اورا عبادت
کنند لذا باو بتی دادند که نامش هبل بود. پس وی آن را بمکه آورده نصب کرد و مردم را
امر کرد که اورا عبادت کرده تعظیم نمایند. (سیره ابن هشام ص 82. ج1، البداية والنهاية ص 188ج2).
تا جائی که از پیغمبر خدا هم توقع آن
را داشتند که شفاعت بتان را تصدیق نماید چنانکه (بتان غرانیق نمونه ای ازاین توقع
بیجاست که «إنهن الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترجى» اما این
شفاعت هر چه بود برای امور دنیوی واصلاح امرمعاش بود زیرا اعراب جاهلیت وبت پرستان
به آخرت ایمان نداشتند که ازبتان شفاعت نجات از عذاب و دخول بهشت را خواستار شوند.
و چنانکه الوسی در (بلوغ الارب ص 198) آورده است مینویسد: «شبهات العرب كانت مقصورة علی إنكار
البعث وجحد إرسال الرسل». یعنی: عرب
در مسأله دین بدو چیز شبهه اش منحصر بود: اول مسألۀ بعثت و انگیزش روز رستخیز بود
و دوم انکار ارسال رسل. چنانکه آیت بسیاری در قرآن شاهد این دعوی و مبین این معنی
است که آنان اصلا اعتقاد به حیات بعد از مرگ نداشتند و پیغمبر خدا را که خبر میداد
که پس از زندگانی این جهان بشرحیات دیگری بی پایان در پی دارد مسخره کرده میگفتند:
﴿هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ
يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ ( سبأ /7 ). یعنی: «آیا
میخواهید شما را راهنمائی کنم بمردی که خبر میدهد که چون ریزه ریزه شدید باز آ
فریده میشوید». و در حضور پیغمبر r استخوانهای مردگان را آورده و
میگفتند: ﴿مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ
رَمِيمٌ﴾ (یس / 78). «چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالیکه پوسیده است؟».
﴿وقَالُوا
أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآبَاؤُنَا
الْأَوَّلُونَ ﴾ (صافات
/16-17). «آيا هنگامى كه ما مُرديم و به خاك و استخوان
مبدّل شديم، بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟! يا پدران نخستين ما (بازمىگردند)؟!» و از اشعار معروف آنهاست که میگفتند: «حيات ثم موت، ثم نشر،حديث خرافة يا أم
عمرو».
واول کسیکه از عرب ایمان ببعث داشته است قس بن ساعده است که گفته اند: «وهو أول من آمن بالبعث من أهل
الجاهلية».
واو معاصر رسول الله r بوده است چنانکه جاحظ در کتاب البیان
والتبین گفته است: «لأنّ رسولَ اللّـَه r هو الذي رَوَى كلامَ قُسِّ بن ساعدةَ
وموقفَه على جمله بعُكاظ وموعظتَه، وهو الذي روَّاهُ لقريشٍ والعرب، وهو الذي
عَجَّبَ من حُسْنه وأظْهَر من تصويبه». و او تنها کسی بوده است که چنین
عقیده ای داشته است و ازکس دیگر چنین عقیده ای در جاهلیت شهرت ندارد.
پس در میان اعراب کسی اعتقاد بآخرت
نداشته که درآن مسألۀ شفاعت ازگناهان را پیش بیاورد. چون چنین کسانی اعتقاد بآخرت
نداشته لذا شفاعت اخروی را هم از معبودان خود نمیخواستند بلکه فقط درامور زندگی و
شؤن حیات را از آنان خواستار بودند چنانکه زردشتیان از امشاسپندان وفرشتگان باد
وباران توقع ترحم وشفاعت در امر باد و باران را میخواستند فقط در مذهب مسیح u که سخن از حیات بعد از مرگ و دخول در
ملکوت آسمان بود مسألۀ شفاعت جنبۀ دیگری گرفت. وشاید افراد نادری نیز از مذاهب
دیگر بودند.
پس آیات شفاعت که در قرآن است وآن را
منوط و موقوف به اذن خدا میداند بسیاری از آن مرتبط به همین شفاعت در امر معیشت
است که در امم گذشته مخصوصاً در جاهلیت محیط نزول قرآن سابقه داشته است مانند آیۀ
شریفه 255 سوره بقره که میفرماید: ﴿مَن
ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾ «چه كسى است
كه بدون حكم او در پيشگاهش شفاعت كند؟» که
ما قبل آن این جملۀ شریفه است: ﴿لَّهُ
مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ «آنچه در
آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست». وما
بعد آن ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ
وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ «گذشته و [حال و] آينده آنان را مىداند» که معلوم است اصلاً سخنی از آخرت نیست تا شفاعت آن منظور
باشد. و همچنین آیۀ شریفه 23 سوره یس که میفرماید: ﴿أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن
بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً وَلاَ يُنقِذُونِ ﴾ (یعنی: «آیا
من غیر از خدا خدایانی را گیرم که اگر خدای رحمن برای من بدی را بخواهد شفاعت آنان
چیزی را از من کفایت کند ومرا از او نرهانند» ونیز آیۀ شریفه 3 سوره یونس که میفرماید: ﴿ إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ
الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ
فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ﴾ یعنی:
«همان پرودگار آسمانها وزمین را در شش روز آفرید
پس برعرش استیلا یافت اوخود تدبیرامور مکیند هیچ میاجنی و واسطه ای نیست مگر به اذن
او پروردگارتان خداست پس اورا بپرستید..». و
آیه شریفه 4 سوره سجده که میفرماید: ﴿اللَّهُ
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ
ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ
أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴾ «خداوند كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ما بين
آنهاست در شش روز آفريد آن گاه بر عرش استوا نمود. جز او هيچ دوست و شفاعت
كنندهاى نداريد. آيا پند نمىپذيريد؟» و
آیات دیگر که در این آیات شریفه نفی شفاعت ازتدبیر امور آسمان و زمین وضرر و نفع
رسانیدن شفیعان بدون اذن پروردگار جهان میکند یعنی همان شفاعت و واسطه گی که
زردشتیان از امشا سکپندان و تابعین فلاسفه از عقول عشره و مردم جاهلیت از بتان و
فرستگان انتظار داشته) قرآن کریم خود تصدیق مینماید که پاره ای از امر خلقت بتوسط
فرشتگان انجام میگرد چنانکه امر موت را به ملک الموت نسبت میدهد که: ﴿ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ
بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴾ (سجده / 11) یعنی: «بگو:
(ای محمد r) که فرشتۀ مرگی که بشما گماشته شده
است جان شما را میگیرد». یا جملۀ: ﴿ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ﴾ ( انعام /61 ) یعنی: «آنگاه فرستندگان ما او را جان میستانند و کوتاهی نمی کنند». وتدبیر پاره ای امور را بفرشتگان نسبت میدهد: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ (نازعات /5) یعنی: «قسم
بفرشتگانی که تدبیرکنندگان امورند». ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴾ (انفطار/ 15) یعنی: «همانا برشما هرآینه نگهبانانی است». ﴿إِن
كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ﴾ ( طارق / 5 ) یعنی: «بر هر نفس البته نگهبانی است». و از این قبیل اما هیچکدام اینان بدون اذن پروردگار جهان
در کون ومکان تصرفاتی ندارند و بسیاری از آنان را هیچگونه تصرفی در امر خلقت وغیر
آن نیست، چنانکه در آیه 27 سوره النجم میفرماید:
﴿وَكَم
مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِن
بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَى﴾ (نجم / 26) یعنی: «و ای
بسا فرشتگانی که در آسمانها هستند لیکن شفاعت و واسطه گی ایشان سودی ندارد جز
اینکه خدا برای هر کس که بخواهد وبپسندد اجازه دهد». واین آیه ناظر بهمان بت پرستان است که در آیات قبل عقیده
آنانرا در خصوص پرستش فرشتگان که صورت آنان را به شکل بتان در آورده اند مذمت کرده
مبفرماید: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ
الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى * أَلَكُمُ
الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى * تِلْكَ
إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى﴾ (نجم /
19-20-21). «آيا به «لات» و «عزّى» نگريستهايد؟ و به «منات»
سومين [بت] بىارزش [چه؟] آيا شما پسر داريد و او دختر؟ اين [تقسيم] آن گاه
تقسيم بيدادگرانه است». و نیز
مربوط به شفاعت عامه و استغفاری است که فرشتگان می کنند بعد از آنکه نفی شفاعت از
فرشتگان میکند مگر آن فرشته مأذون یا آن کسی که خدا برای او امری را بخواهد و
بپسندد در دنبال آن میفرماید: ﴿إِنَّ
الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ
الْأُنثَى﴾ (نجم / 27) یعنی: «این بت پرستان که ملائکه را بنام دختران خدا مینامند اصلاً
ایمان به آخرت نداشتند». و بفرمایش
آیۀ 29 همین سوره ﴿وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا ﴾ «ایشان
جز زندگی دنیا چیزی نمیخواستند»،
پس شفاعت اخروی را از آنان انتظار نداشتند و خیال میکردند که آنان در زندگی دنیا میتوانند
شفاعت کنند. خدای متعال نیز آنان را از این عقیده مذمت مینماید که هیچکس بدون اذن
او نمیتواند در امر دنیا و آخرت دخالت نماید در آیۀ 43 سوره زمر نیز ایشان را مذمت
میکند که اینان غیر خدا را شفیع گرفته اند و میفرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ
أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ
الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ
تُرْجَعُونَ﴾ (زمر / 43- 44) «آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفتهاند؟! به آنان بگو: آيا
(از آنها شفاعت مىطلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند و درك و شعورى براى آنها
نباشد؟! . بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زيرا) حاكميّت آسمانها و زمين از آن اوست
و سپس همه شما را به سوى او بازمىگردانند!» یعنی:
غیر خدا را نباید شفیع گرفت زیرا ملک آسمان و زمین از آن اوست و کس دیگر را درآن
تصرفی نیست و بلا فاصله میفرماید: ﴿ وَإِذَا
ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ
بِالْآَخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ *
قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ
وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ
يَخْتَلِفُونَ﴾ ( زمر / 45-46) یعنی: «هنگامیکه خدا به یگانه گیش یاد شود دلهای کسانی که به آخرت
ایمان نمی آورند میگیرد اما هنگامیکه معبودانی جز خدا مذکور شوند در این هنگام
آنان شادمان گردند، بگو: خداوندا، ای پدید آورنده آسمانها و زمین دانای نهان و
آشکارا، تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه [از عقايد و عبادات] اختلاف مىكردند،
داورى خواهى كرد». در این آیات شریفه بخوبی روشن است که شفاعتی که
بت پرستان از برای شفعاء خود قائل اند در امور دنیوی است و آنان اصلاً اعتقاد به
آخرت نداشتند و آن شفاعت را قرآن نفی کرده میفرماید:﴿قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْكُ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ﴾ (زمر/ 44 )
«بگو: شفاعت- سراسر- از آن خداست. فرمانروايى
آسمانها و زمين از آن اوست». که
معلوم میدارد که ملک و ملکوت آسمان و زمین بدست خدا بوده زیرا او آفرننده آنها ست
و کسی را در ملک او حق فضولی نیست و چیزی ازاو خواستن شرک است و هر که هر چه
بخواهد و انتظار داشته باشد باید فقط از خدا بخوهد اگر هم بت پرستان بوجود ارواح
بعد از مرگ قائل بودند بحساب و کتاب و ثواب و عقابی قائل نبودند تا نیازمند شفاعت
باشند. پس شفاعت در مذهب آنها منحصر بامور دنیوی بوده که خدا آن را نفی و یا موکول
و موقوف باذن خود میفرماید که اگر ملائکه هم دستی در تدبیر اموردارند باذن
پروردگاراست که خدای دو جهان آن امور را به ایشان واگذار کرده است و آنان تنها بر
امر واذن وحول وقوه او تدبیر پاره ای از امور می کنند.
در قرآن مجید هیچ آیه وجمله ای یافت
نمیشود که شفاعت کسی را در باره کسی دیگر در روز قیامت قائل باشد! بلکه آیات قرآن
عموما نفی شفاعت وکفایت کسی از برای دیگر در عذاب اخروی مینماید چنانکه: 1- در آیۀ
41 از سوره دخان میفرماید﴿يَوْمَ
لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئاً وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ﴾: یعنی: «روزی
که هیچ دوستی از دوستی چیزی را کفایت نکند و نتوانند ایشان را یاری کنند».
2- در سوره (بقره) 254 میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ
أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ
فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «ای کسانیکه
ایمان آورده اید، انفاق کنید از آنچه روزی شما داده ایم پیش از آنکه روزی که در آن
خرید و فروش نیست ودوستی نمیباشد و شفاعتی نیست وکافران (باین حقیقت) ستمگارانند». یعنی: در نتیجه مغرور بودن بشفاعت بسا که مرتکب معصیت
شوند و به خویشتن ستم کنند، که در این آیه آب پاک بدست آنهائی که تصور میکنند نفی
شفاعت فقط دربارۀ کفار وبت پرستان است لیکن مؤمنان را از آن بهرۀ است ریخته
وتوگوئی: میفرماید: آنانکه این معنی را باور ندارند وبرای خود شفیعی تصور میکنند
که آنان را از عذاب الهی میرهاند به این آیات کافر بوده و بخود ظلم میکنند.
در آیۀ 51 سوره الانعام میفرماید: ﴿ وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ
إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ
يَتَّقُونَ﴾ یعنی: «بوسیلۀ آیات وحی کسانی را که خوف آن دارند که بجانب
پروردگار خود محشور میشوند بیم ده و بترسان که برای ایشان جز خدا دوستی وشفیعی
نیست تا شاید پرهیزگار شوند». و
در همین سوره آیه 70 میفرماید: ﴿وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ
لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ
يُؤْخَذْ مِنْهَا﴾ «و به آن (قرآن) پند ده تا مبادا كسى به [سزاى] آنچه
(گناهى) كه كرده است از پاداش محروم شود. برايش جز خداوند دوست و شفيعى نيست و اگر
هر فديهاى را به جاى [رهانيدن] خود دهد، از او گرفته نمىشود» که در تمام این آیات نفی شفاعت کرده وجای طمع خام برای کسی
باقی نگذاشته است. و مخصوصاً مؤمنین را از مسألۀ شفاعت مایوس میکند. آری، چیزی که
دستاویز مدعیان شفاعت است آیاتی است که پس از آنکه قرآن نفی شفاعت کرده است کلمه
إلا استثناء در آن آمده است مانند این آیه شریفه که درسوره مریم است: ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً * لَا
يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً﴾ (مریم/ 86-87 ) در حالیکه همین آیه هم نفی شفاعت میکند
زیرا میفرماید: «مجرمین را بسوی جهنم میرانیم و مالک شفاعت نمیشوند
مگر کسیکه در نزد خدا پیمانی گرفته است».
واین عهد وپیمان اشاره به عهده وپیمانی است که در آیه 80 سوره بقره میفرماید:
هنگامیکه یهود را مذمت میکند: ﴿وَقَالُواْ
لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ
اللّهِ عَهْداً فَلَن يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا
لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی: «یهود گفتند که آتش ما را جز ایامی چند مساس نخواهد کرد بگو
(ای محمد r) آیا در نزد خدا پیمانی بدان گرفته
اید؟ اگر چنین باشد خدا پیمان خود را خلاف نخواهد کرد. آیا چیزی که نمیدانید بر
خدا میگوئید؟». یعنی: اگر با خدا چنین پیمانی بسته اید که هر
قدر شما جرم وگناه کنید
بازهم مورد شفاعت و بخشش قرار میگیرید البته خدا در آنصورت
به پیمان خود وفا خواهد کرد!!. در حقیقت استثنأ منقطع است. یعنی چنین چیزی نیست و
خدا با کسی چنین پیمانی ندارد. وشاید مراد عهدی است که میفرماید: ﴿أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ.. وَأَنْ
اعْبُدُونِي﴾ (یس / 60-61) «شيطان را نپرستيد ... و مرا بپرستيد» اساساً مسألۀ شفاعت بقدری مورد انکار قرآن است که چنانکه
قبلاً هم گفته ایم ودر سوره یونس آیۀ 18 هنگامیکه خدای متعال از قول بت پرستان نقل
کرده مفرماید: ﴿وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا
عِندَ اللّهِ﴾ بلا فاصله
میفرماید: ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ
يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا
يُشْرِكُونَ﴾([2]). یعنی: «آیا شما خدا را خبر میدهید بچیزی نه در آسمانها و نه در
زمین بدان علمی ندارد». یعنی اصلا
خدا در ملک خود چنین چیزی را باور نمیکند که شفعائی هم در دربار او باشد..واین مثل
و مانند آن است که کسی بشما خبر دهد که فلا ن کس یا جامه وخانه شما شریک است یا در
خانه شما فلان چیز یا فلان شخص است و شما با علم کامل از آن اظهار بی اطلاعی
نمائید و گوینده آن را بنادانی فضولانه ملامت کند. آنگاه خدا مسأله شفاعت گرفتن را
شرک دانسته اینگونه شفاعت را فضولی مالکانه وگستاخانه در ملک و ملکوت الهی میشمارد
و طرداً وردا میفرماید: «منزه است و
متعالی از آنچه مشرکان برای خدا در ملک او شریک قایل میشوند» چنانچه غلاة شیعه چنین
شفاعتی را در بارۀ امامان قایل اند. وپاره ای از ارباب مذهب درباره روساء دینی خود
معتقدند.
حقیقت شفاعت:
پاره ای از آیات شریفه قرآن شفاعت را
موکول به اذن خدا کرده است البته دربارۀ کسانیکه خدا از ایشان راضی بوده باشد واین
دسته تنها مؤمنینند که شفاعت خاصی را درباۀ آنان قائل است:
در آیۀ شریفۀ 109 سورۀ طه می فرماید:
﴿يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ
الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً﴾ یعنی: «در
آنروز (روز قیامت) شفاعت هیچ نفعی ندارد مگر برای آن کسیکه خدا بدان دستوری قبلاً
داده و گفتاری را دربارۀ او پسندیده باشد»
(کلمۀ لا تنفع) مضارع ولی کلمۀ اذن ماضی است). ودر آیۀ شریفه 22 و 23 سورۀ سبأ می
فرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم
مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا
فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ * وَلَا
تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن
قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ
الْكَبِيرُ﴾ که در این آیۀ نیز نفی شفاعت می کند مگر کسیکه
خدا برای او دستور شفاعت داده باشد ترجمۀ آیه چنین است: «بگو بخوانید کسانی را که می پندارید جز خدا را (یعنی
معبودان پنداری را) آنان مالک سنگینی ذره ای را در آسمانها و نه در زمین نیستند
ودر آسمان و زمین شرکتی با خدا ندارند و برای خدا از آن معبودان پشتیبانی نیست. و
شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر براى كسى كه برايش اجازه داده باشد. تا وقتى كه
نگرانى را از دلهايشان دور سازند، گويند: پروردگارتان چه گفت؟ گويند: حقّ. و او
بلند مرتبه بزرگ است». یا در
آیات شریفۀ 84 تا 86 سورة الزخرف می فرماید: ﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاء إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ
وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ وَلَا
يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ
بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴾ یعنی: «و او خدائی است که در آسمان ودر زمین خدای برآرنده حاجات
است و حکیمی پس داناست ومبارک است آن؛ پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها
است از اوست و در نزد اوست علم قیامت و بسوی او باز برمی گردید و مالک شفاعت نمی
شوند کسانیکه غیر او را بخوانند مگر آنانیکه گواهی بحق داده و دانا بآن بوده باشند». یا در آیۀ شریفۀ 26 و28 سوره الانبیا که می فرماید: ﴿ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ
عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا
يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ
مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا
لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾ یعنی: «بت
پرستان گفتند: خدا فرزندی فرا گرفته است. پاک و منزه است خدا از چنین نسبت، بلکه
فرشتگان بندگان گرامی اند که پیشی بفرمان خدا نمی گیرند (یعنی قبل از دستور خدا
کاری انجام نمی دهند) و ایشان بفرمان او بکار می پردازند و میانجیگری و شفاعت نمی
کنند جز در بارۀ کسیکه پسندیده باشد و با اینحال از خوف پروردگار ترسانند». آیۀ شریفه شرح صفات واختصاصات فرشتگان است که در این آیات
پس از اینکه پروردگار جهان احاطۀ ذات اقدس خود را بملکوت زمین و آسمان یاد آور می
شود وکسانی غیر او را که مشرکین می خوانند هیچ و پوچ معرفی می کند، آنگاه شفاعت را
درباره کسانیکه پسندیده خدا باشند و شهادت بحق داده باشند ودر هنگام شفاعت بحدود
وظائف شفاعت دانا باشند که از چه کس ودر چه مورد شفاعت می کنند حق شفاعت واستفاده
از آن می دهد. از این آیات برمی آید که شفاعتی در کار است هر چند از آن پسندیدگان
و گواهان بحق و آنانکه همواره از خدا خائف اند و بد ستور او عمل می کنند برخوردار
خواهند شد. در حالیکه در آیات قبل ثابت شد که اصلاً در روز قیامت شفاعتی نیست..
آیا اختلاف و تناقض در این مطلب نیست؟. اینک ما این مطلب را برهنمائی قرآن کریم که
مدد بخش عقل و وجدان سلیم است توضیح می دهیم، ان شاءالله.
چنانکه قبلاً هم یاد آور شدیم در
کتاب مجید آسمانی ما هیچ آیه و اشاره ای بشفاعت انسانی برای انسانی اعم از پیغمبر
و غیر پیغمبر نیامده و آنرا ثابت نکرده است. وتمام آیاتی که در آن کلمۀ شفاعت آمده
است اعم از نفی واثبات دربارۀ بتان که خدایان مشرکین بودند یا فرشتگان که مدبر و
متصرف درباره ای از شئون خلقت و امور مأذونۀ آسمان وزمین هستند می باشد و این
دوطائفه (بتان و فرشتگان هیچکدام انسان نیستند که درباۀ انسان شفاعت کنند پس با
دقت و تأمل وتعمق در آیات شریفه معلوم می شود که هیچ انسانی برای انسانی شفیع
نخواهد بود. تنها از آیاتی که می توان شفاعت انسانی را برای انسانی استنباط نمود
آیاتی است که در آن مؤمنی برای مؤمنی استغفار می کند خواه آن مؤمن استغفار کننده
پیغمبر باشد یا غیر پیغمبر شفاعت انسانی برای انسانی نیز همین است و بس! و حتی
شفاعت فرشتگان هم درباره زمینیان جزء استغفار نیست چنانکه میاید.
واین معنی علاوه بر آنکه تشخیص عقل و
وجدان و صریح آیات شریفۀ قرآن است که بعد از این خواهد آمد ان شاء الله؛ از متون
روایت صحیحه و دقت در احادیث شریفه هم بروشنی بدست می آید. مضمون این معنی در
احادیث فریقین است که شفاعت همان استغفار است.
1- چنانکه در حدیث شریفی که در بحار
الانوارص 65 ج 19 چاپ کمپانی از امالی صدوق آورده است
این معنی بصراحت بدست می آید: عن ابن علوان عن الصادق عن آبائه علیهم
السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «ما من مؤمن أو مؤمنة من أول الدهر أو هو آت إلى يوم القيامة إلا
و هم شفعاء لمن يقول في دعائه اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات». یعنی: هیچ مرد مؤمن و زن
مؤمنه ای نیست از اول روز زندگی بشر یا اینکه بعد از این بیاید تا روز قیامت که آنان
همان شفیعانند که در دعا می گوید: اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات پس شفاعت مؤمنان
در حق یکدیگر همان استغفاری است که در بارۀ یکدیگر می کنند. استغفار برای چهل مؤمن
در نماز شب یعنی شفاعت برای جهل مؤمن.
2- ایضا در بحار الانوار ص285 ج18
چاپ کمپانی از علل الشرایع وعیون اخبار الرضا عن فضل بن شادان فیما رواه من العلل
عن الرضا علیه السلام قال: «إنما أمروا بالصلوة على الميت ليشفعوا له ويدعوا له بالمغفرة
لأنه لم يكن في وقت من الأوقات أحوج إلى الشفاعة فيه والطلب والاستغفار من تلك
الساعة... وأريد بها الشفاعة لهذا العبد الذي قد تخلى عما خلف واحتاج إلى ما قدم».
یعنی: حضرت رضا علیه السلام فرمود
مؤمنین مأمور شده اند بنماز خواندن بر میت تا برای او شفاعت کنند و بمغفرت و آمرزش
دعا نمایند زیرا در هیچ وقتی از اوقات این مؤمن مرده بشفاعت واستغفار وطلب آمرزش
از این ساعت محتاجتر نیست و مقصود از نماز، شفاعت است برای این بنده ای که از آنچه
گذاشت دستش خالی مانده واکنون محتاج است بدانچه از پیش فرستاده است.
آری، چون آخرین روز از عمر دنیا و
اولین روز او از عمر آخرت است و روزی است که مؤمنین زنده بخوبی می توانند حسن
اعمال و اخلاق او را در نظر بیاورند و برای او طلب آمرزش نمایند مقصود حضرت هم همین
است. یعنی حسن اعمال او انگیزۀ استغفار مؤمنین است برای او.
3- طریحی در مجمع البحرین در ذیل
کلمه شفع فرموده است: «المراد بالشفاعة الحسنة الدعاء للمؤمنين والشفاعة السيئة الدعاء
عليهم، وفي حديث الصلوة على الميت و إن كان المستضعف لسبيل منك فاستغفر له على وجه
الشفاعة منك لا على وجه الولاية». یعنی: مراد از شفاعت حسنه دعا کردن
در حق مؤمنین است و شفاعت سیئه نفرین کردن بر ایشان است. ودر احادیث نماز برمیت
آمده است که اگر آن میت مستضعف بود یعنی شیعۀ کامل نبود در آنطریقی که توهستی پس
برای او استغفار کن بعنوان شفاعت نه بعنوان ولایت. یعنی اگر شیعه نبود چون مسلمان
است پس بعنوان مسلمان بودن از اوشفاعت کن
4- در تفسیر صافی ذیل آیۀ شریفه: ﴿مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ
مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا ﴾ (نساء / 85). حدیثی از کافی از حضرت زین
العابدین علی بن الحسین علیه السلام آورده است که موید این معنی است که شفاعت همان
استغفار است.
5- در من لا یحضره الفقیه باب الصلوة
علی المیت از حضرت صادق علیه السلام همان حدیث طریحی را آورده است که شفاعت همان دعائی
است که مؤمینان برای یک دیگر می کنند.
6- در کتاب شریف کافی باب الصلوة
علی المؤمنین در التکبیر والدعاء در روایت از اسماعیل بن عبد الخالق بن عبدالله از
حضرت صادق علیه السلام که فرمود: در نماز برجنائز میگوئی: «اللهم أنت خلقت هذه النفس و أنت أمتها تعلم سرها وعلانيتها أتيناك
شافعين فيها فشفعنا». یعنی:
خدایا تو این نفس را آفریدی و تو خود آنرا میرانیدی و تو اعمال نهان و آشکار او را
میدانی ما بسوی تو بعنوان شفاعت آمده ایم پس شفاعت ما را بپذیر:
7- و نیز در همین باب الصلاة علی المستضعف در روایت از ثابت بن ابی القدام از حضرت باقر
علیه السلام آمده است که آن حضرت بر جنازه ای نماز خواند و در آخر دعا این جمله را
بخدا عرض کرد: «وقد جئناك
شافعين له بعد موته فإن كان مستوجبا فشفعنا فيه واحشر مع من كان يتولاه». یعنی: خدایا ما بعد از مرگ این شخص بعنوان شفاعت بجانب تو
آمده ایم پس اگر او مستوجب شفاعت است مارا در باره او شفیع قرار بده و او را بان
آن کسی که دوست دارد محشور فرما.
8- در کتاب الصلوة جواهر الکلام از من لا یحضره الفقیه باب الصلاَة علی المیت از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده است که
فرمود: «من تبع
جنازة إمرء مسلم اعطي يوم القيامة اربع شفاعات»... علاوه بر اینکه شفاعت او در دنیا است دلالت بر
تجسیم شفاعت او در آخرت است.
9- علامه حلی رحمة
الله علیه در تذکر الفقها ص 45 میفرماید: «و الصلوة علی المیت استغفار وشفاعة». که نماز خواند بر میت همان
استغفار است و استغفار همان شفاعت است که دردنیا انجام میشود و حدیثی که مرحوم
شهید اول در الذکری از حضرت رضا علیه السلام آورده است مؤید این حقیقت است که
فرمود: «إمامك
شفيعك إلى الله عز وجل فلا تجعل شفيعك سفيها ولا فاسقا». زیرا امام نماز از زبان تو با
خدا مناجات میکند.
10- در کتاب مستدرک الوسائل مرحوم حاجی
نوری ص 118 جلد 1 از کتاب المغازی محمد بن علی حسین از ابوالملیح بن اسامة قال: سمعت رسول الله r يقول: «لا يصلي على رجل أربعون رجلا فيشفعون له إلا غفرالله له». یعنی:
از رسول الله صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: بر جنازه هیج مردی چهل مرد
نماز نخواند که درباره او شفاعت کنند مگر اینکه خدا او را می آمرزد. احادیث در این
باب که مشعر آن است که شفاعت مؤمنین در حق یکدیگر و شفاعت پیغمبر به درباره امت
همان استغفار است که در همین دنیا صورت میگرد د در آخرت مجسم و مشفوع له از آن منتفع
میشود بسیار است که ما بهمین ده مورد اکتفا کردیم و اتفا قا در کتب عامه هم
اینگونه احادیث موجود است و ما برای نمونه چند حدیث می آوریم تا یقین شود که
شفاعتی که در آخرت نفع می بخشد همین شفاعتی است که در دنیا در باره شخصی انجام
میشود که مستحق آن است چنانکه بباید.
اینک احادیثی که در این معنی در کتب عامه است.
1- در صحیح مسلم ص 53 ج 3 از ابن
عباس ك از پیغمبر خدا r آورده است
که آنحضرت فرمود: «ما من رجل
مسلم يموت فيقوم على جنازته أربعون رجلا لا يشركون بالله شيئا إلا شفعهم الله فيه». یعنی: هیچ مرد مسلمانی نیست که بمیرد
و آنگاه بر جنازۀ او چهل نفر مردیکه چیزیرا با خدا شریک نگرفته اند بایستند جز
اینکه خدا ایشانرا در بارۀ آن میت شفیع می گرداند.
2- در سنن نسائی 262 ج 4 باب فضل من
صلی علیه مائة. از
عائشه ام المؤمنین رضی الله عنها روایت کرده است که رسول الله r فرمود: «ما من ميت يصلي عليه أمة من الناس يبلغون أن يكونوا مائة إلا
شفعوا فيه».
یعنی: هیچ مرده ای نیست که بر او در
حدود صد نفر نماز گذارند که شفاعت نمانید جز اینکه شفاعت ایشان دربارۀ او پذیرفته
است.
3- در صحیح مسلم ص 53 ج 3 و در سنن
نسائی ص 62 ج 4. پیغمبرخدا فرمود: «لا يموت أحد من المسلمين فيصلي عليه أمة من الناس فبلغوا أن
يكونوا مائة إلا شفعوا فيه». معنی همان مضمون حدیث فوق است.
4- ایضا در سنن نسائی از ابو بکار
حکم بن فروخ روایت است که گفت: «صلى
بنا أبو المليح على جنازة فظننا أنه كبر فأقبل علينا بوجهه فقال: أقيموا صفوفكم
ولتحسن شفاعتكم قال أبو المليح: حدثني عبد الله وهوابن سليط عن إحدي أمهات
المؤمنين وهي ميمونة زوج النبي r قالت: أخبرني
النبي r قال: ما من ميت
يصلي عليه أمة من الناس إلا شفعوا فيه فسألت أبو المليح عن الأمة فقال: أربعون». این
حدیث در مسند احمد ص 331 ج 6 نیز آمده است.
5- در سنن ابن ماجه ص 477 و در مسند
احمد ص 277 ج 1 و همچنین در صفحات 266 و 32 و 40 و 97 و 231 جلد ششم «عن كريب ابن عباس قال هلك ابن لعبد الله بن عباس قال: فأخرجوا
بابني فأشهد أني سمعت رسول الله r يقول: ما من مؤمن
يشفعون لمؤمن إلا شفعهم الله تعالى فيه». این احادیث
پنجگانه که مضمون آن مورد اتفاق جمیع ائمۀ محدثین اهل اسلام است حاکی است که شفاعت
عبارت از همان استغفاری است که مؤمنین در همه حال خصوصآً در هنگام نماز میت برای
یکدیگر میکنند که در دنیا شاهد اعمال یکدیگرند و نیکوکار و بدکار را تا حدی می
شناسند و آنرا که لایق دیدند برای او طلب مغفرت یعنی شفاعت می کنند. شفاعتی که در
اسلام آمده که انسانی برای انسانی انجام می دهد همان دعا و استغفار است که پیغمیر
برای مؤمنین یا مؤمنین برای یکدیگر در دنیا بعنوان اطاعت و عبادت خدا انجام می
دهند و بر این معنی شرع و عقل و وجدان و لغت گواهی می دهند چنانکه از علمای لغت
خاصه فخر الدین طریحی چنانکه گذشت در مجمع البحرین گفته است: «المراد بالشفاعة الحسنة الدعاء للمؤمنين». و از
علامه فخر الدین رازی در تفسیر کبیر خود ص 35 ج1 چاپ قدیم مصر باین معنی متفطن است
که می فرماید: «إن الله
لما أمر محمدا r بالاستغفار.....
ولا معنى للشفاعة إلا هذا». که آنجائی
که خدا پیغمبر خود محمد r را امر باستغفار
برای امت کرد همان شفاعت است و معنائی برای شفاعت جز همین استغفار نیست. پس شفاعت
پیغمبر هم همان استغفار است که طبق فرمان پروردگار: ﴿ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ (محمد / 19) یعنی: «برای
گناهان خود و برای مؤمنین و مؤمنات استغفار کن» شفاعت می کند. و روایات وارده از ائمۀ اسلام نیز مبین و
مؤید همین حقیقت است:
مرحوم شیخ طوسی در تفسیر گرانقدر خود
(التبیان) ص 443 ج 1 چاپ تهران در ذیل تفسیر آیۀ شریف 64 از سوره النساء که می
فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ
أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ
لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً﴾ یعنی: «اگر آنانکه
بعلت گناه بخویشتن ستم کردند بسوی تو آمده از خدا برای خود طلب آمرزش کرده و
پیغمبر نیز برای ایشان استغفار کند خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند». عبارتی دارد که مضمون آن اینست که دوازده نفر از منافقین
که بر امری از نفاق اجتماع و هماهنگی داشتند که آنرا انجام دهند، خدای متعال آنرا
برسول خود خبر داد آنان بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدند آنحضرت
فرمود که دوازده نفر از منافقین بر امری از نفاق هماهنگی و اتفاق نموده اند پس این
گروه برخیزند و از خدای خود طلب آمرزش و استغفار کرده بگناهان خویش اقرار کنند تا
من نیز برای ایشان شفاعت نمایم «حتى أشفع لهم» اما هیچیک
از آنان بر نخاستند! رسول خدا چند مرتبه فرمود: آیا بر نمی خیزید؟ آنگاه حضرتش هر
یک را نام برده فرمود: بر خیز ای فلان و تو ای فلان.. پس آنان عرض کردند ما
استغفار کرده و بسوی خدا باز گشت می نمائیم تو نیز (ای رسول خدا) برای ما شفاعت کن،
حضرت فرمود: آیا اینک؟!. حال اینکه من در اول امر شما نفسم برای شفاعت خشنود و
آماده تر بود و خدا نیز برای اجابت سریعتر «أطيب نفسا بالشفاعة». از نزد من
بیرون بروید لذا آنان از نزد آنحضرت خارج شدند.
این قضیه خود بروشنی دلیل است که
شفاعت استغفار است و آن هم در دنیاست چنانکه در احادیث شریفه نیز در این باب اشارت
بلکه صراحت دارد که شفاعت پیغمبر برای مؤمنین از کسانیکه خدا از ایشان راضی و یا
آنانرا پسندیده است در دنیاست نه در قیامت هر چند نتیجۀ آن در روز قیامت عائد
مشفوع له شود. از جمله در تفسیر علی بن ابراهیم قمی استاد کلینی صاحب کافی امام علیه
السلام می فرماید: «إن الله قد أذن له صلى الله عليه وسلم في الشفاعة قبل يوم
القيامة». یعنی: همانا خدا به پیغمبر r اذن در
شفاعت داده قبل از روز قیامت. و این مطلب با تو ضیحاتی که بعد از این خواهد آمد
انشاء الله تعالی روشن تر خواهد شد که شفاعت برای هر که از طرف هر که فقط در
دنیاست در قرآن کریم دو نوع شفاعت وجود دارد که هر دو نوع به اذن پرودرگار انجام
می گیرد.
1- شفاعت در امور طبیعی و شؤون
آفرینش که بوسیلۀ قوای مدبرۀ عالم کون چون تولید و فوت و باد و باران و قحطی و
فراوانی و مرض و سلامت صورت می گیرد و این همان شفاعتی است که بت پرستان و ثنویان
اعتقاد داشتند و از بتان و امشاسپندان و فرشتگان و موجودات روحانی و آسمانی می
خواستند که از خدای خدایان بخواهند تا در امور فوق الذکر ایشانرا یاری دهد و بهر
صورت شفاعت شوند و این قبیل تصرف از فرشتگان و قوای روحانی هر چند در امور عالم
امکان محقق و محرز است اما بهر صورت تصرف و تدبیر این قوا در شؤون کاینات جز باذن
و دستور خالق البریات نیست چنانکه آیات آن قبلا گذشت.
2- شفاعت در امر آخرت و آمرزش گناهان
و رفع درجات در قیامت، قرآن منکر چنین شفاعتی است که در روز محشر که «يوم لا بيع ولا خلة ولا شفاعة» است
صورت گیرد و آیات آن نیز قبلا یاد آوری شد که اصلاً در روز قیامت شفاعت از جانب
هیچکس نیست.
بلی شفاعتی را که قرآن حاکی است که
ممکن است در روز قیامت نافع بحال پاره ای از مؤمنین گردد که مرضی و پسندیده خدا
باشند و خدا اذن بشفاعت ایشان داده باشد و پیغمبر یا فرشتگان یا مؤمنین در دنیا برای
ایشان استغفار کرده باشند و آن شفاعت بجا بوده و مشفوع له لائق و مستحق آن باشد
شاید چنین شفاعتی در آخرت مفید افتد و مشفوع له را باعث نجات از عذاب یا موجب
ترفیع درجات در بهشت گردد. اما اینگونه شفاعت هم مشروط به سه شرط و متصل به سه اصل
است:
اصل یا شرط اول: اینکه مشفوع له از
جمله مؤمنین باشد پس شفاعت که همان استغفار است برای غیر مؤمنین هیچ فائده ای
ندارد چنانکه در آیۀ 80 سوره التوبه در عدم آمرزش منافقین می فرماید: ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن
تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ یعنی: «می
خواهی برای ایشان استغفار کن و یا می خواهی استغفار مکن اگر برای ایشان هفتاد
مرتبه هم استغفار کنی خدا هرگز ایشانرا نخواهد آمرزید».
و نیز می فرماید: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن
يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ﴾ ( توبه /
113 ) «سزاوار پیغمبر و مؤمنین نیست که برای مشرکین
استغفار (و شفاعت) کنند». ﴿ وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ
تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ﴾ ( توبه /
84). «و هرگز بر هيچ كس از آنان چون بميرد نماز مگزار و
بر قبرش مايست».
اصل یا شرط دوم: اینکه علاوه بر
اینکه مسلمان و مؤمن است مستحق و لائق شفاعت باشد و مرضی خدا و رسول نیز باشد: ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى﴾ (انبیاء / 28) «و
شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه [خداوند] بپسندد» ﴿يَوْمَئِذٍ
لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ
قَوْلاً﴾ (طه / 109) «آن روز شفاعت سود نبخشد مگر كسى را كه [خداوند] رحمان برايش
اجازه داده است و سخن او را پسنديده است».
اصل یا شرط سوم: شفاعت در هر صورت موکول و موقوف باذن
پروردگار عالم است چنانکه تمام آیاتی که در این باره است اذن خدا را اصل اصیل گرفته
است: چون آیۀ شریفه 109 طه: ﴿يَوْمَئِذٍ
لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ
قَوْلاً﴾ یعنی: «آن
روزی که شفاعت نفعی نبخشد مگر کسی را که خدا برای شفاعت او اذن داده باشد و گفته
ای او را پسندیده باشد» و آیۀ 23
سورۀ سبا که می فرماید: ﴿وَلَا
تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾ (سبأ / 23) «و
شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر براى كسى كه برايش اجازه داده باشد». پس شفاعت در روز قیامت تنها بحال کسانی ممکن است نفع بخشد
که شفاعت دربارۀ ایشان جائز به این سه شرط باشد.
گفتیم شفاعتی که پیغمبر برای افراد امت یا مؤمنین برای
یکدیگر می کنند دارای سه اصل یا سه شرط است: مؤمن و مأذون برای شفاعت و مورد شفاعت.
اصل اول: که مؤمن
باشد چنانکه آیۀ شریفه 19 سورۀ محمد می فرماید: ﴿ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾. و آیۀ 159 سورۀ آل عمران: ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي
الأَمْرِ﴾ و آیه 62 سورة نور: ﴿ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَّحِيمٌ ﴾ و آیۀ 12
سورۀ ممتحنه: ﴿فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ
لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ و آیۀ 103 سورة توبه: ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ﴾ که در این آیات به پیغمبر اذن بلکه امر شده که درباره
مؤمنین استغفار نماید. و در مقابل از استغفار بر مشرکین و کفار و منافقین نهی شده
و چنانکه در آیۀ 113 سورة توبه می فرماید: ﴿مَا
كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ﴾ و آیۀ 84 همین سوره که می فرماید: ﴿ وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلاَ
تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ
وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾.
و اصل دوم و سوم را نیز همین آیات شامل است. زیرا اذن
پروردگار همان امری است که خدا به پیغمبر خود و مؤمنین دستور استغفار داده و چون
مؤمن باشند مرضی و پسندیده خدا و قابل لائق شفاعت اند.
در اینجا اشاره بیک نکتۀ روشن لازم
است و آن اینست که در هر کجا موضوع شفاعت موکول به اذن شده کلمۀ اذن ماضی است هر
چند کلمۀ نفع شفاعت مضارع است چون: ﴿و لَّا
تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ ﴾ (طه / 109). ﴿وَلَا
تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾ (سبأ / 23 ). که مضمون هر دو آیۀ شریفه آن است که شفاعت
نفع نمی بخشد مگر برای کسیکه قبلا برای شفاعت او خدا اذن داده است و این همان حقیقتی
است که شفاعت را خدای متعال در دنیا اذن و دستور داده و پیغمبر و مؤمنین آنرا
انجام می دهند و در آینده قیامت نفع آن ظاهر می شود و گرنه در قیامت شفاعت به آنصورتی
که مغروران ضال آورده اند وجود ندارد و بسا باشد که چنین شفاعتی در دنیا برای
کسانیکه استحقاق و لیاقت را ندارند از جانب پیغمبر یا مؤمنین و حتی فرشتگان صورت
گرفته باشد لیکن در قیامت نفعی نبخشد.
چنانکه آیت شریفۀ: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ (مدثر/ 48 ). ﴿ وَلاَ
تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ (بقره / 123). حاکی است بموجب آیاتی که فرمود: ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن
تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ ( توبه / 80 ). ﴿ سَوَاء
عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ
اللَّهُ لَهُمْ﴾ (منافقین /
6). پس
ممکن است که پیغمبر و یا مؤمنین کفار و منافقین را نشناخته و بتصور اینکه از مؤمنینند
در بارۀ آنها استغفار و شفاعت کرده باشند اما آن استغفار و شفاعت در بارۀ آنان
نفعی نبخشد. چنانکه شفاعت نوح در باره پسرش و شفاعت ابراهیم برای پدرش و برای قوم
او و شفاعت رسول خدا برای خویشاوندانش نفعی نبخشید. نکتۀ دیگر. چنانکه قبلا هم
آرودیم شفاعت انسانی برای انسانی با این کلمه هر گز در کتاب خدا نیامده است اما
این کلمه دربارۀ فرشتگان بسیار است و هر جا که کلمۀ شفاعت است ناظر بهمان ملائکه و
فرشتگان است حال یا در امور دنیوی و شئوون خلقت است و یا در موضوع شفاعت در قیامت
است و توضیح این مطلب بدینصورت بیان می شود انشاء الله.
در قرآن کریم آیاتی که در آن اثبات
شفاعت و میانجیگری در امور خلقت برای فرشتگان شده است قبلا آرودیم اما شفاعت آنان
را در امور معادی و آخرت نیز قرآن تصدیق نموده خود خبر می دهد چنانکه در آیات 26 – 28 سورۀ انبیا
می فرماید: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ
وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُو* لَا
يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ
مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ
ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ﴾ (یعنی: بت پرستان و مشرکان «گفتند: که خدای رحمن فرزندی فراگرفته است ً منزه است خدا از
چنینن نسبت بلکه آن فرشتگان بندگان گرامی اند که پیشی بگفتۀ خدا نمی گیرند و آنان
بفرمان او عمل می کنند خدا می داند آنچه در جلوی آنها است و آنچه در پشت سر آنان
است و ایشان شفاعت نمی کنند مگر برای کسکیه پسندیده خدا باشد در حالیکه آن فرشتگان
از خوف خدا بیمناکند».
و در سورۀ نجم آیۀ 26 می فرماید: ﴿ وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي
شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ
وَيَرْضَى﴾ یعنی: «چه
بسیارند از فرشتگان در آسمان که شفاعت ایشان کفایت نکند چیزی را (فایده نداشته
باشد) مگر پس از اینکه اذن دهد خدا یرای کسیکه بخواهد و راضی باشد».
پس چنانکه قبلا هم گفتیم کلمۀ شفاعت
در قرآن کریم جز برای فرشتگان نیامده است چه در امور خلقت و چه در امر قیامت هر
چند هر دوی آن با اذن و اجازۀ پروردگار عالم است. اما شفاعت فرشتگان در امر آخرت
هم جز استغفار نیست و آن همان که مشرگان یا غالیان می پندارند نمی باشد چنانکه در
آیۀ 7 سورۀ غافر می فرماید: ﴿الَّذِينَ
يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ
وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ یعنی: «آن فرشتگانی
که عرش خدا را حمل می کنند
و فرشتگانی که در پیرامون و اطراف عرشند (یعنی ملائکۀ
مقربین) بحمد پروردگار شان تسبیح کرده و به او ایمان می آورند و برای کسانیکه
ایمان آورده اند استغفار و طلب آمرزش می کنند».
و در سورة شوری آیۀ 5 می فرماید: ﴿وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ
وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ﴾ یعنی:
«و فرشتگان بحمد پروردگار شان تسبیح می کنند و
برای کسانیکه در زمینند استغفار می نمایند».
پس معلوم شد که فرشتگان نیز بعنوان شفاعت استغفار می کنند هر چند آن هم باذن
پروردگا است یعنی نافع بودن شفاعت در اینجا نیز دو نکته بنظر می رسد:
نکتۀ 1- اینکه شفاعت فرشتگان برای
مردم روی زمین روی فطرت خیر است از آنکه وجود آنان خیر محض است و برای جهانیان جز
خیر و خوبی نمی خواهند چنانکه پاره ای از روایات این معنی را تأیید می کند.
نکتۀ 2- اینکه فرشتگان مقرب الهی چون
حاملین عرش و فرشتگانی که در پیرامون عرشند فقط برای مؤمنین استغفار می کنند اما
فرشتگان دیگر برای عموم مردم روی زمین استغفار می کنند هر چند آن استغفار و شفاعت
مفید فائده ای نشود جز برای کسانیکه خدا از ایشان راضی باشد و این همان معنائی است
که از آیۀ 26 سورة نجم استنباط می شود که چه بسیار فرشتگانی در آسمانند که شفاعت
ایشان چیزی را کفایت نکند و فائده نبخشد جز برای کسانیکه خدا بخواهد و راضی باشد و
همین حقیقت است که در آیۀ 48 سورۀ مدثر می فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ با این توضیح چند مطلب بدست می آید:
1- شفاعت بآن معنائی که مشرکان و
غالیان معتقدند که در روز قیامت پیغمبر یا امامی دامن همت بکمر زند یا بعبارت و
اضحتر پای گستاخی در صحرای محشر نهد و از مجرمان و گناهگاران شفاعت نماید و مستحقان
عذاب جهنم را از کیفر الهی نجات بخشد هر گز وجود ندارد و حتی شفاعت نیکان هم در
چنین روزی واقع نمی شود اگر قبلا نشده باشد! و آنچه در این باره یافته اند و در
کتب و رسائل باقی مانده است جز اغوای شیاطین جن و انس نیست تا مجرمان و مترفان را
بمعصیت خدا و تجاوز از مقررات شریعت گستاخی و جرأت دهد و ملت اسلام را بذلت و
زبونی سوق نماید چنانکه این منظور شیاطین بنحو کامل حاصل شده است!
2- کلمه شفاعت در قرآن چه معادی و چه
معاشی جز در باره فرشتگان استعمال نشده است اما در بارۀ معاش همان است که فرشتگان
بفرمان واذن پروردگار جهان متصدی و مدبر پاره ای از امور خلقت و طبیعتند. و آن
بدون اجازه و اذن وحول و قوت الهی بکاری که بدانها محول است نمی توانند بپردازند و
در هیچ امری از امور استقلال ندارند که بمیل و ارادۀ خویش آنرا انجام دهند.
و اما شفاعت آنها در امر آخرت و قمات
هان استغفار است که برای مؤمنین یا برای عموم اهل زمین می کنند حال پذیرفته و قبول
در بار پروردگار بشود یا نشود! و این عمل استغفار هم در همین حیات دنیا واقع می شود.
3- در خصوص شفاعت انسانی برای انسانی
اعم از اینکه شفیع پیغمبری یا امامی و یا مؤمنی باشد هیچ آیه ای در قرآن وجود
ندارد علی الخصوص در روز قیامت که تمام آیات کتاب آسمانی منکر و مخالف آن است که
در آن روز کسی برای کسی نافع و مفید و شفیع باشد و بلکه هر نفسی در گرو عمل خویش
می باشد، و اگر بخواهیم خیر خواهی و شفاعت انسانی را برای انسانی از قرآن استنباط
و استخراج نمائیم فقط همان استغفار است که پیغمبر برای پاره ای از افراد امت
بدستور و امر پرودگار انجام می دهد یا مؤمنین برای یکدیگر از خدا طلب آمرزش می
کنند و این هم در دنیا است که در عمل و محل عبادت و طاعت است، و گرنه در آخرت هیچ
کسی را جرأت و همت آن نیست که کوچکترین نفعی و شفاعتی برای احدی بکند و هر که بخود
مشغول است.
4- شفاعت و استغفاری که فرشتگان یا
پیغمبر و مؤمنان برای افراد می کنند پذیرفتند از طرف خدا حتم و مسلم نیست جز برای
مؤمنین و آنانکه مرضی خدا باشد، چه نه فرشتگان جز حاملین عرش و نه پیغمبر و مؤمنین
بطور حتم و یقین نمی دانند که برای کسانیکه استغفار می کنند مؤمنین مرضی و مرتضی
خدایند و فرشتگان بر حسب فطرت که الهام بخیرند برای اهل زمین خیر و خوبی را می
خواهند چنانکه شیاطین که الهام بشرند برای مردم بدیها را خواهانند. پس استغفار این
فرشتگان چون باران رحمتی است که در محل لایق و قابل اثر خود را خواهد بخشید و گرنه
در باغ لاله روید و در شوره زار خس. و پیغمبر هم بنص قرآن علم بغیب ندارد و حتی
منافقین اهل مدینه را نمی شناسد چنانکه آیۀ 101 توبه می فرماید: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ
مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾ بنا بر این ممکن است برای پاره ای از منافقین ناشناخته و
امثالهم استغفار نماید لیکن مرضی خدا نباشد لذا شفاعت آنحضرت و همچنین مؤمنین باری
چنین افرادی هر گز نافع نشود. پس بهر صورت شفاعتی انجام شده حال یا نفع بخشد نا نبخشد؟!
5- شفاعت باین کیفیت مستلزم آن است
که هر مؤمنی که به نجات خود علاقمند است در دنیا آنچنان به اعمال صالحه بپردازد و
اخلاق فاضله را پیشه کند تا فرشتگان مؤمنین او را مستحق و لایق استغفار و بعبارت
دیگر لایق شفاعت خود تشخیص دهند و در حق او دعا و طلب آمرزش کنند تاخدا استغفار و
شفاعت ایشانرا در حق او بپذیرد و وی را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار دهد!
6- اینگونه شفاعت در حقیقت نتیجۀ عمل
خود شخص است که با انجام و تکرار عمل صالح ومداومت به اخلاق فاضله خود را مستحق
چنین فیضی کرده است که ملائکه و مؤمنین در حق او دعای خیر کنند، خلاف آن شفاعت
غرور انگیز شیطانی که مغروران می پندارند که اعمال صالحه و تقرب فوق العاده پیغمبر
یا امامی موجب آن میشود که آن پیغمبر یا امام بجزای اعمال صالحۀ خود شفاعت گناهگاران
و مجرمان و گستاخان در معصیت الهی را که خود هیزم جهنمند از خدا بخواهد! اینگونه
پندار جز اغوای شیطان و هوس دیوانه گان نیست.
7- همین استغفار و شفاعت دنیائی
فرشتگان یا پیغمبر و مؤمنین است که در روز قیامت که تجسم اعمال است مجسم شده و
شفیعان شفاعت شدگان در عرصه قیامت نمایان می شوند چه آنانکه شفاعت ایشان قبول شده
و چه آنانیکه پذیرفته نشده اند و در همین حال که منافقان و مجرمانی که شفاعت
پیغمبر و مؤمنین درباره آن مقبول نیفتاده است از شفاعتی که دربارۀ آنان قبول نشده
است متحسر و معذب می شوند که آیۀ شریفۀ 48 – سوره مدثر می فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ یعنی: شفاعت شافعان در حق ایشان نفعی نمی بخشد.
با این تبیین و توضیح معلوم شد که
شفاعتی که در السنه و افواه رایج است هیچ مایه ای از حقیقت ندارد و همان غرور
شیطانی است که قبل از اسلام در مذاهب باطله و منسوخه چون یهودیت و مسیحیت و غیره
رایج بوده، و شیطان برای گمراهی آن ملتها آنرا ترویج و تبلیع نموده است، و سرایت
آن باین معنی در اسلام از همان منابع آ ب میخورد و نتیجۀ آن هم چنانکه معلوم و
مشهود است جز ذلت و زبون که از اجرای شهوات و گستاخی و تجاوز از حدود و مقررات
الهی عائد مسلمین نمی شود، مخصوصا ملت شیعه که از این قبیل مطالب غرور انگیز
فراوان دارند!!.
شفاعتی که در اسلام است و قرآن حاوی
آن است نه تنها کسی را بغرور آن بمعصیت جرأت نمی دهد بلکه خود بهترین محرک و
مؤثرترین وسیله و انگیزه برای نیکو کاری و اعمال صالحه است چه مؤمن را تشویق و ترغیب
می نماید که با انجام اعمال نیک و تخلق باخلاق فاضله جلب نیات حسنۀ مؤمنین را
نموده خود را بستر طلب مغفرت و دعای خیر برادران مؤمن خود قرار دهد تا اگر اعمال
صالحۀ خودش کافی به نجات از عذاب نباشد ودعای خیر برادران مؤمنش او را در این
منظور کمک دهد و یا موجب ترفیع درجات او در بهشت گردد.
نکته دیگر که فوق العاده قابل دقت
است و باید مطالعه کنندگان را پیش از پیش به آن توجه دهد آن است که معروض شد: که
در آیات شفاعت در روز قیامت هرجا که هست کلمه «اذن» ماضی است
یعنی باید اذن بشفاعت قبلاً داده شده باشد و کلمه «تنفع» بصیغۀ
مضارع است، یعنی شفاعت انجام شده بعد از اذن نفع می بخشد و شرط اذن هم بصیغه ماضی
است «
ورضی له قولاً» یعنی: آنگاه اذن شفاعت درباره کسی داده شده است
که در باره استحقاق گفته ای مقبول و پسندیده باشد.
بدیهی است نفع شفاعت در روز قیامت
مورد انتظار است نه وقوع شفاعت و آیات شریفه هم ملهم بلکه مفهم همین معنی است، و
هیچ آیه و حتی اشاره ای در قرآن نیست که در قیامت شفاعتی واقع خواهد شد بلکه صراحت
آیات است که در آن روز اصلا شفاعتی نیست و بر فرض محال شفاعتی باشد قبول نخواهد
شد، اینکه میگوئیم بر فرض محال برای آنست که آیات قرآن حتی وقوع محالات را هم غیر
نافع و نا مقبول شمرده است، چون دادن فدیه و قربانی و فداکاری دوستانه و نفع
بخشیدن اولاد و مال در آیات شریفه مانند: ﴿وَلاَ
يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾ (بقره / 48) ﴿وَلاَ
يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ (بقره/
123). و ﴿وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ
يُؤْخَذْ مِنْهَا﴾ (انعام /70).
بدیهی است در قیامت فدیه و عدلی نیست که قبول بشود یا نشود و همچنین آیه 88 سورۀ
شعراء که
میفرماید: ﴿يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا
بَنُونَ﴾ در آن روز مالی نیست که نفعی بخشد یا نبخشد، پس
همچنانکه بر فرض محال عدلی باشد یا مالی باشد یا بیعی باشد نفعی نخواهد بخشید
همچنان بر فرض محال شفاعتی باشد نفعی نخواهد بخشید و یا قبول نخواهد شد،
تنها آن شفاعتی نافع و مقبول است که
خدا در دنیا از بنده اش اعمالی دیده باشد که مرضی و پسندیده او باشد و بفر شتگان و
پیغمبران و مؤمنین اجازه داده باشد که برای او استغفار که همان شفاعت است کرده
باشند آنگاه چنین شفاعتی که در حقیقت یک نوع مزد عمل خود این شخص است نافع بوده در
قیامت موجب آمرزش سيئات یا رفع درجات او خواهد شد، سخن در این است که ماضی بودن
کلمه اذن خود بهترین دلیل است که اذن شفاعت در دنیا بشفیعان داده شده بلکه امر شده
است که در باره پسندیدگان شفاعت یعنی استغفار و نفع آن هم در روز قیامت خواهد بود،
در اینجا این سوال به پیش می آید که در آیات
قرآنی کلماتی در اذن شفاعت است که بصیغه مضارع آمده است. چون آیۀ 26 سورۀ نجم: ﴿ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي
شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ
وَيَرْضَى﴾ و یا چون آیۀ 28 سورۀ انبیا که میفرماید: ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى﴾ که در این آیات اذن و وقوع شفاعت مضارع است؟ در اینجا
میگوئیم: چنانکه قبلاً بعرض رسید و بعدا هم خواهد آمد، این شفاعتها مخصوص فرشتگان
است که در همین دنیا باستمرار توالد وتناسل آدمیان علی الدوام انجام میگیرد چنانکه
استغفار فرشتگان که همان شفاعت است بصیغه مضارع است زیرا همواره تا انسانی در روی
زمین است در جریان است و هیچ مربوط بشفاعت در روز قیامت نیست با دقت در آیات حقیقت
واضح است. وخلاف و تنا قضی در قرآن نیست که از یکطرف میگوید در قیامت شفاعتی نیست
و از طرفی دیگر وقوع آنرا موکول باذن نماید.
با دقت در مراتب معروضه می بینیم که
در قرآن کریم هیچ خلاف و تناقضی نه تنها وجود ندارد بلکه تمام مطالب و مضامین آن
معاضد و مؤید یکدیگرند و چون بنای رفیع و منیعی است که با هندسۀ کارگاه آفرینش از
قدرت و مشیت مهندس آفریدگاری بنیان یافته است، و تماشای دستگاه هوش ربای عقل
افزایش هردم مؤمن آگاه را بفریاد «تبارک الله رب العالیمن» وا می دارد. شفاعت او نیز چون رسالتش همه انذار و تبشیر
است. ﴿إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ
بَصِيرٌ﴾ (فاطر / 31).
پاره ای از کسانیکه خواسته اند شفاعت
شفیعان روز قیامت را ثابت نمایند متمسک به آیاتی شده اند که در آن کفار و مجرمین
در روز قیامت از نداثتن شفیع متحسرند مانند آیات 100 و 101 سوره شعراء که در آن بت
پرستان میگویند: ﴿ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَلَا
صَدِيقٍ حَمِيمٍ﴾ یعنی: «برای ما از شفیعان کسی نیست و دوستان مهربانی نداریم». یا آیۀ 48 سورۀ مدثر که در آن مجرمان در جواب خزنۀ جهنم
چیزهای میگویند سرانجام در سر نوشت آنها میفرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ (مدثر/ 48) یعنی «شفاعت
شفیعان بحال مجرمان نفعی نمی بخشد». یا در آیه
18 سوره غافر بعد از آنکه سختی روز قیامت شرحی میدهد آنگاه میفرماید: ﴿مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ﴾ یعنی برای ستمگاران خویشاوندی و شفاعتگری که اطاعت کرده
شود نخواهد بود. یا در سوره اعراف آیه 53 میفرماید: ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي
تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا
بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ
فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم
مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ﴾ (یعنی: «آیا انتظار میبرند جز تأویل آنرا روزی که تاویل قیامت بیاید
آنانکه آنرا از پیش فراموش کرده اند خواهند گفت: فرستادگان خدا بحق وراستی آمدندند
پس آیا برای ما شفیعانی است تا در بارۀ ما شفاعت کنند یا اینکه برگردانیده شویم،
پس عمل کنیم غیر از آنچه در دنیا عمل میکردیم اینان خود را زیان کار کرده اند و
آنچه را که بدورغ بافته اند از آنها گم شده است». مثبتین شفاعت میخواهند از مفهوم مخالف این آیات استناد
باثبات شفاعت کنند در حالیکه هرگز این آیات چنین مفهومی ندارند که بتوان از مخالف
آن اثبات شفاعت نمود. اینکه کفار آرزو میکنند که کاش آنانرا شفیعی بود یا دوست
مهربانی بود این آرزو مانند سایر آرزوها است که اصلاً در روز قیامت مصداق آن یافت
نمیشود چون آروزی بر گشت بدنیا چنانکه گفتیم آرزوهای محالی است که تحقیق آن برای
هیچکس ممکن نیست.
چنانکه گفتند: «أو نرد فنعمل»
یعنی: «برگردیم و تلافی اعمال فوت شده را کنیم» یا اینکه میگویند: ﴿رَبِّ
ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ (مؤمنون / 99-100) یعنی: «پروردگار من مرا بر گردان تا شاید عمل صالح کنم» مگر صدیق حمیم که در ردیف شفیع است برای دیگران هست که
برای اینان نیست؟. مگر نه بینی خدای متعال در سوره معارج پس از آنکه شرح روز قیامت
را میدهد که: ﴿يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ
كَالْمُهْلِ * وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ * وَلَا
يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا﴾ (سورۀ
معارج / 8-9-10) یعنی: «همان روز كه
آسمان همچون فلز گداخته مىشود . و كوهها مانند پشم رنگين متلاشى خواهد بود. و
هيچ دوست صميمى سراغ دوستش را نمىگيرد!».
[1]-
مسئله شفاعت در ملت نصاری از کتب دینی و با صطلاح از اسفار آسمانی مایه می
گیرد و چنین تلقین می کند که خود انسان قادر نیست که حوائج خود را مستقیماً از خدا
بخواهد بلکه نیاز و احتیاج بواسطه و شفیعی دارد که حاجت انسانرا با زبانی که واسطه
می داند از خدا برای او بخواهد؛ بخلاف اسلام که تعلیم می دهد: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ﴾ ( غافر / 60) «مرا
[به دعا] بخوانيد تا برايتان اجابت كنم». ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ﴾ (بقره / 186) «يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند
اجابت مىكنم».
چنانکه در نامه پولِس به رومیان باب
8 آیه 26 آمده است:
«وهم چنین
روح نیز ما را مدد می کند زیرا آنچه دعا کنیم بطوریکه می باید نمی دانیم لیکن خود
روح برای ما شفاعت می کند بناله هائی که نمی شود بیان کرد»
در تعلیمات دین مسیح u برای شفاعت
باید شفیع و واسطه در درگاه خدا دارای مقام قربانی شدن و قرب خدا را داشته باشد! و
فدیه جریمه ایست که شخص مجرم به پیشگاه مجنی علیه تقدیم می کند و چون حضرت عیسی در
راه نجات بشر و اصلاح بین فرزندان آدم و خدا قربانی شده است لذا مقام شفاعت به او
تفویض گردیده: زیرا قربانی راه امت روسیاه است !!!
در رسالۀ تیموطاوس باب 2- آیه 5 آمده
است: «زیرا
خدا واحداث و درمیان خدا و انسان یک
واسطه است» یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد که خود را در راه
همه فدا داد.
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق